مسجد جامع خرمشهر، ستاد هماهنگی مدافعان شهر بود.
صبح دوم مهر 59 وقتی به خرمشهر رسیدم، چند تکاور ارتش را دیدم که زیر پل
معروف آن شهر سنگر کنده بودند. این نخستین عکس من از حماسه مقاومت خرمشهر و
جبهه های جنگ بود.
زنان خرمشهر دوشادوش مردان می جنگیدند.
از اواخر مهر بود که با شهادت و زخمی شدن تعداد زیادی از مبارزان و فشار شدید ارتش عراق، همه می دانستند که حفظ شهر ممکن نیست.
وقتی دوم مهر 59 از روی پل خرمشهر با پای پیاده
عبور کردم، نمی دانستم بیش از یک ماه شاهد صحنه هایی خواهم بود که هیچ وقت
از یادم نخواهد رفت.
بخش عمده تدارکات، پشتیبانی و تجهیز نیروهای رزمنده برعهده زنان بود.
سه هفته اول مهر 59، نیروهای مردمی با تجهیزات
سبک خود بارها لشکرهای زرهی عراق را تا لب مرز به عقب راندند. این عکس را
پنجم مهر در خط مرزی گرفتم.
نیروهای مردمی مدافع خرمشهر تدارکات مناسب نداشتند و نان، پنیر و هندوانه تنها غذای آنان بود.
تعداد نیروهای مدافع خرمشهر که 34 روز مقابل لشکرهای زرهی و مکانیزه ارتش صدام مقاومت کردند، کمتر از هزار نفر بود.
موتور بهترین وسیله جابجایی در شهر بود تا مدافعان بتوانند تمام مبادی ورودی شهر را کنترل کنند.
مردم بومی منطقه در کنار داوطلبانی که از دیگر شهرهای ایران آمده بودند، در کنار هم می جنگیدند.
نیروهای بعثی عراق از انجام هیچ جنایتی کوتاهی
نمی کردند. آنان در مقابل مقاومت مردانه مدافعان، غیر نظامیان خرمشهر را
اعدام می کردند.
نیروهای مدافع علاوه بر جنگ، وظیفه کمک و غذا رسانی به معدود اهالی خرمشهر که در شهر مانده بودند را نیز داشتند.
جیره روزانه نان و خرمای رزمندگان نیز اندک بود که ناچار بودند آن را در وقفه های کوتاه مابین نبرد بخورند.
هر کوی و برزنی سنگربندی شده بود و جوانان خرمشهری در آن به نگهبانی و دفاع مشغول بودند.
شب چهارم آبان 59 با سقوط خرمشهر به آب زدم و به
کوت شیخ که این ور رودخانه بود رسیدم. همان روز از ساحل کارون،وقتی این
عکس را از شهر سقوط کرده خرمشهر گرفتم، از خودم پرسیدم آیا دوباره به آن ور
رود خواهم رفت؟