هوش فرهنگي، قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخهاي رفتاري صحيح به اين الگوهاست.
در وبلاگي به نشاني http://adavoudi.blogfa.com
آمده است: مفهوم هوش فرهنگي براي نخستين بار توسط ايرلي و انگ از محققان
مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. اين دو، هوش فرهنگي را قابليت يادگيري
الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخهاي رفتاري صحيح به اين الگوها
تعريف کردهاند.
آنها معتقد بودند در مواجهه با
موقعيتهاي فرهنگي جديد، به زحمت مي توان علائم و نشانه هاي آشنايي يافت که
بتوان از آنها در برقراري ارتباط سود جست. در اين موارد، فرد بايد با توجه
به اطلاعات موجود يک چارچوب شناختي مشترک تدوين کند، حتي اگر اين چارچوب
درک کافي از رفتارها و هنجارهاي محلي نداشته باشد، تدوين چنين چارچوبي تنها
از عهده کساني برمي آيد که از هوش فرهنگي بالايي برخوردار باشند.
در تعريفي ديگر هوش فرهنگي يک
قابليت فردي براي درک، تفسير و اقدام اثربخش در موقعيت هايي دانسته شده است
که از تنوع فرهنگي برخوردارند و با آن دسته از مفاهيم مرتبط با هوش سازگار
است که هوش را بيشتر يک توانايي شناختي ميدانند.
مطابق با اين تعريف، درواقع هوش
فرهنگي با تمرکز بر قابليتهاي خاصي که براي روابط شخصي باکيفيت و اثربخشي
در شرايط فرهنگي مختلف لازم است، بر جنبه اي ديگر از هوش شناختي تمرکز
دارد.
هوش فرهنگي همچنين بينشهاي فردي
را دربر ميگيرد که براي انطباق با موقعيتها و تعاملات ميان فرهنگي و حضور
موفق در گروههاي کاري چند فرهنگي مفيد است.