کانال سافت گذر در ایتا خبرهای جذاب سافت گذر را در ایتا دنبال کنید
جستجو در سافت گذر سافت گذر
جستجو در سایت در حال جستجو ...
کاربر عزیز ! اگر میخواهید به طور لحظه ای از بروز رسانی نرم افزار مورد نظر خود آگاه شوید و ایمیل بروز رسانی برنامه مورد نظر خود را در لحظه دریافت نمایید و فهرست برنامه های منتخب خود را در محیط کاربری خود ذخیره کنید همچنین دسترسی به تمامی برنامه های مخصوص اعضای ویژه(VIP) داشته باشید، با پرداخت ماهی فقط 5700 تومان تا یکسال از این امکان بهره مند شوید عضویــــــت
x
X لایسنس آنتی ویروس نود 32
بستن
 
آپدیت نود 32
تعداد برنامه ها: 9157 | مشاهده و دانلود: 734738596 | آخرین بروزرسانی: 1403/02/04 | اعضاء: 316224 | نظرات: 37882
اطلاعیه های مهم سایت اطلاعیه های مهم سایت
💐 میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد 💐
 شهادت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام تسلیت باد

🔰 لایسنس نود 32 آخرین نسخه با تخفیف باورنکردنی با پشتیبانی سافت گذر را از اینجا تهیه کنید.

جهت رفع مشکل باز شدن سایت به دلیل بلاک توسط  نود 32 این ویدیو یا این ویدیو(ورژن 9 به بالا) یا راهنمای تصویری را مشاهده کنید

اکانت های بروزرسانی نود32 با قیمت های مناسب به صورت یک ، سه ، شش و دوازده ماهه از اینجا قابل خرید می باشد.

محصولات ESET نسخه 9 و 10 و 11 و 12 و 13  را با سریال های ارائه شده در اینجا فعال کنید. در صورتمی از کارافتادن جایگزین می شود.

افراک

سافت گذر دانشنامه نرم افزار - دانلود رایگان نرم افزار

سرور آپدیت نود 32
پیشنهاد سافت گذر
نظر سنجی
[مشاهده نتایج]
امتیاز بدهید
54321
4 / 5
128 رأی
مدت زمان:
01:22:45
زبان / قیمت(تومان): انگلیسی / دانلود رایگان
فرمت / حجم فایل: 194 MB / mp4
آخرین بروزرسانی:
دسته بندی:
تعداد مشاهده: 15521 دیدگاه کاربران بدون نظر دیدگاه کاربران نظر شما

دانلود Steve Jobs and Bill Gates Together at D5 Conference 2007

دانلود نسخه کامل مصاحبه تاریخی استیو جابز و بیل گیتس با زیرنویس فارسی

ویدئویی که در اختیارتان قرار داده‌ایم، نسخهٔ کامل از مصاحبهٔ تاریخی و جنجالی «استیو جابز» بنیان‌گذار کمپانی اپل و «بیل گیتس» مالک و بنیان‌گذار کمپانی مایکروسافت است. در این مصاحبه که در سال ۲۰۰۷ انجام شده، صحبت‌های مهمی بین این دو شخصیت فوق‌مشهور رد و بدل گردیده که بنابر عقیدهٔ کارشناسان نزدیک به جابز و گیتس، بسیاری از آنها به وقوع پیوسته‌اند.

نسخهٔ کامل این مصاحبهٔ زیبا را با زیرنویس فارسی هم برای تماشای آنلاین و هم برای دانلود رایگان قرار داده‌ایم. همچنین در صورت تمایل می‌توانید توضیحات تکمیلی و متن کامل پیاده‌شده به فارسی مصاحبهٔ استیو جابز و بیل گیتس را در در ادامهٔ همین پْست، مطالعه کنید:

 

بیل گیتس و استیو جابز در D5 ؛ تنها مصاحبه مشترک روی صحنه

کنفرانس پنجم AllThingsD یا D5 در سال ۲۰۰۷ شاهد اتفاقی نادر بود: حضور بیل گیتس و استیو جابز بر روی صحنه برای یک مصاحبه مشترک. در آن مراسم بیشتر سوالات حول پیش بینی این دو غول تکنولوژی برای ۵ سال آینده بود. هنوز که هنوز است از مصاحبه دو نفره کارا سویشر و والت ماسبرگ، با بیل گیتس و استیو جابز، به عنوان به یادماندنی‌ترین مصاحبه دنیای تکنولوژی یاد می‌شود.

 پس از پخش یک ویدئو، جابز از سمت چپ و گیتس از سمت راست بر روی صحنه می‌آیند. با هم دست می‌دهند و سپس رو در روی کارا سویشر و والت ماسبرگ روی صندلی‌های قرمز کنفرانس D می‌نشینند. 

کارا: خب، خیلی ممنون. 

والت: قبل از اینکه شروع کنیم، چند پیشگام… -البته که پیشگام‌های اصلی را اینجا روی صحنه داریم- ولی در ویدیویی که الان دیدیم چند شخص واقعاً مهم دیگر بودند و بعضی از آنها را اینجا در بین حضار داریم. میچ کِپور، هر جا که هستی ممکن هست بلند شوی؟ آنجا است. (تشویق حضار) 

والت: و فرِد گیبِنز که در کنفرانس قبلیِ D نبود ولی امشب اینجا است. این هم از فرِد، آنجاست. (تشویق حضار) 

والت: و نمی دانم که اینجا هست یا نه، ولی می‌خواهم ژورنالیست قدیمی برنت شلندر از فورچن را هم ببینم. آنطور که می‌دانم آخرین مصاحبه دو نفری این دو (استیو و بیل) را انجام داده. البته نه روی صحنه، بلکه در مجله فورچن. برنت، نمی دانم اینجا هستی یا نه. اگر هستی، لطفاً بلند شو. (تشویق حضار) 

کارا: خُب، شروع می‌کنیم. می‌خواستم بپرسم، در خیلی از وبلاگ ها و مطبوعات و رسانه‌هایی از این دست، یک نوع جنگ شاخ به شاخ یا خاله زنکی دیده می‌شود. و ما دوست داشتیم به عنوان اولین پرسش از شما بپرسیم که هر یک از شما فکر می‌کنید که دیگری چه چیزی را به صنعت کامپیوتر و تکنولوژی اضافه کرده است. با تو شروع می‌کنیم استیو، در مورد بیل بگو. و بعدش بر عکس. 

استیو: (در حالی که پشت سرش را می‌خاراند و عده ای از حضار می‌خندند، می‌گوید) خب، می‌دانی، بیل اولین شرکت نرم افزاری را در صنعت ما ساخت و فکر می‌کنم این کار را واقعاً قبل از این انجام داد که حتی کسی -غیر از بچه‌های مایکروسافت- بداند که یک شرکت نرم افزاری چیست. و این کار بزرگی بود. واقعاً بزرگ بود. و مدلی که برای کسب و کارشان انتخاب کردند، به مدلی بدل شد که واقعاً برای صنعت خوب کار کرد. فکر می‌کنم بزرگترین کار این بود که بیل فقط روی نرم افزار تمرکز کرد قبل از اینکه هیچ کس دیگری بداند که اصل قضیه واقعاً نرم افزار است. 

کارا: این مهم بود؟ 

استیو: این چیزی است که من می‌بینم. منظورم این است که خیلی چیزهای دیگر هست که می‌شود گفت، ولی این بالاترین رتبه را دارد. و فکر می‌کنم ساختن یک کمپانی خیلی سخت است، (تشویق حضار) و نیازمند بهترین توانایی‌های مجاب کننده تو است تا بهترین افراد ممکن را استخدام کنی و آنها را در کمپانی نگهداری و با امیدواری وادارشان کنی بهترین کار زندگی شان را انجام دهند. و بیل قادر بود در تمام این سال ها اینطور باشد. و من این را تحسین می‌کنم. 

والت: بیل، به نظرت استیو و اپل چی به صنعت اضافه کردند؟ 

بیل: خب، اول دلم می‌خواهد روشن کنم که من استیو جابز تقلبی نیستم. (انفجار خنده حضار؛ اشاره بیل به وبلاگ Fake Steve Jobs است که بعدها معلوم شد دنیل لیونز آن را می‌نوشته است.) 

آنچه استیو انجام داده کاملاً شگفت انگیز است، و اگر به ۱۹۷۷ برگردیم، آن کامپیوتر Apple II و این ایده که یک دستگاه برای مصرف کننده عادی باشد، فکری بود که مشخصاً منحصر به اپل بود -آدم‌های دیگری با محصولات دیگری هم بودند ولی این رؤیا که چنین محصولی می‌تواند پدیده ای خارق العاده و قوی باشد را اپل دنبال کرد. 

بعد یکی از بامزه ترین پروژه‌هایی که آن زمان انجام دادیم، مکینتاش بود که خیلی هم ریسک داشت. ممکن است مردم یادشان نیاید ولی اپل واقعاً سر این پروژه قمار کرد. لیسا چندان خوب نبود و بعضی ها داشتند می‌گفتند که کل رویکرد بد بوده، ولی تیمی که استیو داخل اپل ساخت، پروژه را دنبال کرد، حتی بعضی روزها از زمان خودش هم جلوتر به نظر می‌رسید. نمی دانم دیسک درایو تویگی را یادتان هست یا نه… 

استیو: یک صد و بیست و هشت کیلو بایت. 

کارا: آهان دیسک درایو تویگی، بله. (حضار می‌خندند.) 

بیل: یک بار استیو نطقی کرد که یکی از سخنرانی‌های مورد علاقه من است، به طور مشخص آن جایی که گفت، “ما محصولاتی را می‌سازیم که خودمان بخواهیم استفاده کنیم.” و او واقعاً با آن ذوق و سلیقه بی نظیری که از قدیم داشت این را دنبال کرد، که تأثیر بزرگی بر صنعت ما داشت. و توانایی اش در تشخیص اینکه ظرفیت‌های بزرگ بعدی کجا خواهند بود [تا امروز] شگفت انگیز بوده. به معنای واقعی کلمه وقتی که به اپل برگشت، کمپانی داشت ورشکست می‌شد، ولی او دوباره خلاقیت و خطرپذیری را برگرداند که بی نظیر بود. کل صنعت کامپیوتر به طور وسیعی از کارش سود برد. ما هر دو خوشبخت بودیم که جزئی از آن تحول شدیم، او به اندازه همه ما در این پیشرفت ها سهیم است. 

استیو: در ضمن هر دو خیلی خوشبختیم که با شرکای فوق العاده ای شرکت‌های مان را تاسیس کردیم و کارها را جلو بردیم، همین طور آدم‌های بی نظیری که در ادامه جذب کردیم. منظورم این است که پشت هر کاری که در مایکروسافت و اپل انجام شده، آدم‌های تحسین برانگیزی وجود دارند که هیچ کدام امروز اینجا نیستند. 

والت: پس یک جورهایی شما نماینده آن آدم ها هستید. 

استیو: آره، یک جورهایی این طور است. خیلی هم قابل لمس است. 

والت: بیل از Apple II و سال ۱۹۷۷ و ۳۰ سال قبل گفت. و چند تا کامپیوتر دیگر هم این ایده که ممکن است عموم مردم بخواهند از کامپیوترها استفاده کنند را هدف گرفته بودند. و حالا که به عقب نگاه می‌کنیم، با استانداردهای فعلی، یک آدم واقعاً معمولی امروزی احتمالاً قادر نمی بود از آنها استفاده کند. ولی اینها مسلماً کمک کرد به اینکه بفهمیم کاربران کامپیوتر چه کسانی می‌توانند باشند. 

من یک آگهی اپل از ۱۹۷۸ را نگاه می‌کردم. یک آگهی چاپی که از ظاهرش معلوم بود چقدر قدیمی است. و می‌گفت هزاران نفر کامپیوتر اپل را کشف کرده‌اند، هزاران نفر. (خنده حضار و استیو). و البته می‌گفت که شما نمی خواهید یکی از آن کامپیوترهایی بخرید که باید کارتریج داخلشان بگذارید. فکر می‌کنم منظورش آتاری یا چیز دیگری بود… 

استیو: اُه، نه. 

والت: …شما یک کامپیوتر می‌خواهید که بشود برنامه‌های شخصی در آن نوشت. و مشخصاً مردم هنوز هم دنبال همین هستند. 

استیو: آن روزها چند تا آگهی واقعاً عجیب و غریب داشتیم. یکی شان داخل آشپزخانه بود و در آن خانمی که شبیه همسرهای خانه دار بود داشت دستورپخت غذا را با کامپیوتر تایپ می‌کرد و شوهرش با یک چهره تأییدآمیز داشت از پشت سر نگاه می‌کرد. (خنده حضار) چیزهایی شبیه این. 

والت: چطور جواب داد؟ 

استیو: فکر نمی کنم خوب بوده باشد. 

والت: می‌دانم که تو (بیل) مایکروسافت را قبل از سال ۱۹۷۷ شروع کردی. و به گمانم اپل یک سال قبل شروع کرده بود، ۱۹۷۶. 

استیو: ۷۶ 

والت: مایکروسافت در… 

بیل: ۷۴، سالی بود که ما نوشتن بِیسیک (BASIC) را شروع کردیم. و بعد بِیسیک را در سال ۷۵ عرضه کردیم. 

والت: بعضی ها در اینجا، البته به گمانم عده کمی، می‌دانند که در واقع در Apple II تعدادی از نرم افزارهای مایکروسافت وجود داشت. می‌خواهیم بدانیم که چه اتفاقی افتاد، چطور [این همکاری] رخ داد؟ 

بیل: آره. آلتایر و چند شرکت دیگر – در واقع حدود ۲۴ شرکت – بودند که دستگاه‌های مختلفی داشتند، ولی گروهِ ۷۷ (رقبای سال ۱۹۷۷) شامل PET و TRS-80…  

والت: منظورت Commodore PET است؟ 

بیل: آره، Commodore PET و TRS-80 و Apple II بودند. بِیسیک اصلی Apple II را Integer BASIC نام گذارده بودند، که ما هیچ کاری با آن نداشتیم. ولی بعد نوبت به بِیسیک شناور رسید که من بیشتر با واز (استیو وازنیَک) روی آن کار کردم. من، در واقع… (استیو وسط حرف او می‌پرد). 

استیو: بگذار من داستان را تعریف کنم. (خنده حضار) واز، شریک من که با هم اپل را تأسیس کردیم، استیو وازنیَک. یک آدم بااستعداد بی نظیر است. او یک بِیسیک نوشت که واقعاً بهترین بِیسیک روی کره زمین بود. کارهایی می‌کرد که هیچ بِیسیک دیگری نمی کرد. لازم نبود اجرایش کنید تا خطا (error) را نشان دهد. چون وقتی مشغول تایپ بودید آنها آشکار می‌شدند. از هر نظر بهترین بود، به جز یک چیز، ممیز ثابت بود، درست؟ شناور نبود. و ما کلی تقاضا دریافت می‌کردیم که مردم می‌خواهند این بِیسیک از نوع ممیز شناور باشد. و «ما» یک جورهایی به واز التماس می‌کردیم، تو رو خدا، تو رو خدا نسخه شناورش را هم درست کن. 

والت: از «ما» منظورت کیست؟ چند نفر داخل اپل؟ 

استیو: خب، فقط من. (خنده حضار و والت و استیو). داشتیم به واز التماس می‌کردیم که نسخه شناور را هم درست کند ولی هرگز انجامش نداد. می‌دانید، روی کاغذ می‌نوشتش. یعنی هیچ اسمبلر (assembler) یا چیز دیگری برای نوشتنش نداشت. همه اش را روی کاغذ می‌نوشت و بعد تایپش می‌کرد. هیچ وقت نشد که بنشیند و نسخه شناورش را بنویسد. 

کارا: چرا؟ 

استیو: این یکی از معماهای زندگی من است. نمی دانم، ولی هرگز نکرد. خلاصه که مایکروسافت یک بِیسیک شناور خیلی خوب و جاافتاده بین کاربرها داشت که در نهایت رفتیم به سراغشان و گفتیم “کمک.” 

والت: و قیمتش چقدر بود -به گمانم داشتی برای مان می‌گفتی… 

بیل: اُه، ۳۱ هزار دلار بود. 

والت: که اپل برای… 

بیل: …برای بِیسیک شناور داد. و من به اپل پرواز کردم و دو روز آنجا بودم تا کاسِت را بگیرم. آن موقع نوار کاست ها وسیله اصلی برای ذخیره همزمان اطلاعات بود، مگر نه؟ و می‌دانید، خیلی همکاری بامزه ای بود. (خنده حضار) و فکر می‌کنم بامزه ترین روزها بعداً پیش آمد که دوباره با هم کار کردیم. 

والت: بامزه ترین روزها کِی بود؟ ماجرای بامزه ترین روزها که بعداً پیش آمد را تعریف کن. 

کارا: و شاید بعد ماجرای بدترین روزها. (خنده حضار) 

والت: بگذار حرف بزنند… 

کارا: سر به سرشان گذاشتم. 

بیل: خُب، می‌دانید، شاید استیو بهتر بتواند این را شروع کند. گروهی که آنجا مشغول به کار روی مکینتاش بودند، یک تیم خیلی متعهد بودند. و یک تیم مشابه هم در سمت ما وجود داشت که کاملاً روی این فعالیت متمرکز بود؛ جف هاربرز، و خیلی آدم‌های بی نظیر دیگر. و ما واقعاً آینده‌مان را به موفقیت مکینتاش گره زده بودیم، تا مکینتاش موفق از کار در بیاید و در نتیجه رابط کاربری گرافیکی موفق از کار در آید. ولی ابتدا و در درجه نخست، چیزی که آن را فراگیر می‌کرد مکینتاش بود. بنابراین ما داشتیم با هم کار می‌کردیم. زمان بندی ها نامطمئن بود. کیفیت نامشخص بود. و قیمت. ابتدا که استیو آمد، قرار بود کامپیوتری باشد خیلی ارزان‌تر آنچه شد، ولی خب [نقشه‌های استیو نگرفت و این] ایرادی نداشت. (خنده حضار) 

کارا: در هر دو مقر کار می‌کردید؟

بیل: خُب، ما در سیاتل بودیم و به کوپرتینو پرواز می‌کردیم. 

والت: ولی مایکروسافت، اگر از چیزهایی که خوانده‌ام درست یادم باشد، آیا مایکروسافت یکی از معدود کمپانی‌هایی نبود که در آن موقع، مجاز به دیدن نمونهٔ اولیهٔ مکینتاش بود؟ 

استیو: بله. یک چیز جالب که الآن به یادآوردنش سخت است این است که مایکروسافت آن موقع وارد حوزه نرم‌افزارهای کاربردی نشده بود. آنها از مکینتاش سود بزرگی بردند چرا که به واسطه آن وارد این حوزه شدند. آن زمان لوتوس بازار اپلیکیشن‌ها را تحت سلطه داشت. 

بیل: درست است. ما به تازگی MultiPlan را ساخته بودیم که برای Apple II موفقیت بزرگی بود، و بعد میچ (کِیپور) یک کار فوق‌العاده روی IBM PC انجام داد و ۱-۲-۳ وارد بازی شد، و آن بخش از کسب‌و‌کار را مال خودش کرد. بنابراین سؤال اصلی این بود که تغییر مدل بعدی که قابل انجام است، چیست؟ ما Word را داشتیم ولی WordPerfect با فاصله زیادی بهترین پردازشگر لغت مبتنی بر dBase بود. 

والت: و Word تحت داس DOS بود... 

بیل: تمام این محصولاتی که گفتم تحت داس بودند. 

والت: درست. 

بیل: چون که آن موقع ویندوز هنوز وارد صحنه نشده بود. 

والت: درست. 

بیل: اوایل دهه ۹۰ بود که به ویندوز رسیدیم. این قمار را کردیم که تغییر مدل اساسی بعدی، رابط کاربری گرافیکی خواهد بود و به خصوص، مکینتاش که با حافظه ۱۲۸ کیلوبایتی آن را محقق کرد، که ۲۲ کیلوبایتش برای بافر نمایشگر (screen buffer) بود، ۱۴ کیلوبایتش برای سیستم عامل بود. بنابراین… 

والت: ۱۴ کیلوبایت؟ (خنده حضار) 

بیل: آره. 

والت: (میزان حافظه مصرفی) سیستم عامل مکینتاش اول ۱۴ کیلوبایت بود؟ 

بیل: وقتی نرم افزار ما اجرا می‌شد باید ۱۴ کیلوبایتش بارگذاری Load می‌شد تا وقتی که پوستهٔ اصلی بالا می‌آمد کل ۱۲۸ کیلوبایت را اشغال کند. 

استیو: سیستم عامل بزرگتر از ۱۴ کیلوبایت بود، چیزی در حدود ۲۰ کیلوبایت. (خنده حضار) 

والت: متوجه ام. 

استیو: و حالا کامپیوترهایی با ۱ گیگابایت، ۲ گیگابایت حافظه را عرضه می‌کنیم و هیچ کس ۱۲۸ کیلوبایت را یادش نمی‌آید. 

والت: من یادم هست. یادم هست که کلی پول برای کامپیوترهای ۱۲۸ کیلوبایتی دادم. خُب، پس دو کمپانی به طور نزدیکی روی پروژه مک کار می‌کردند چون با اینکه مایکروسافت تنها کمپانی نرم افزاری نبود ولی مهمترین یا یکی از مهمترین تولیدکنندگان نرم افزار برای مک بود، درست است؟ 

استیو: خب، اپل مک را به تنهایی ساخت، ولی ما بیل و تیمش را برای نوشتن یک سری اپلیکیشن وارد پروژه کردیم. خودمان روی چند اپلیکیشن کار می‌کردیم. MacPaint و MacDraw و چیزهایی مثل اینها را درست کردیم، ولی بیل و تیمش چند کار فوق العاده برایمان انجام دادند. 

کارا: حالا برای اینکه کمی جلوتر برویم، بعد از اینکه تو (استیو) رفتی و کمپانی تو (بیل) قوی و قوی تر شد، (رو به بیل) بعد از آن مصیبت‌هایی که با رفتن استیو رخ داد، فکر می‌کردی چه بلایی بر سر اپل خواهد آمد؟ 

بیل: خُب، اپل نتوانست تعادل خودش را حفظ کند. ما به ساخت نرم افزار برای مکینتاش ادامه دادیم. اکسل (Excel) که من و استیو با هم در نیویورک معرفی کردیم، مراسم بامزه ای بود که خیلی خوب پیش رفت. ولی بعد، می‌دانید، اپل نتوانست خودش را به خوبی از پلتفرم غالب بازار متمایز کند. 

والت: منظورت ویندوز است؟ 

بیل: داس و ویندوز. 

والت: بله. ولی در دهه ۹۰، مشخصا این ویندوز بود که اوج گرفت. 

بیل: سال ۱۹۹۵ بود که ویندوز محبوب و فراگیر شد. رویارویی اصلی بین مک و ویندوز نبود. بلکه بین رابط کاربری متنی و رابط کاربری گرافیکی بود. و وقتی ۳۸۶ (پلتفرم PC-MOS/386) آمد و حافظه بیشتری در اختیار ما قرار گرفت، و سرعت به اندازه کافی بالا رفت و ابزارهای توسعه محصول از راه رسیدند، قماری که روی مدل رابط گرافیکی کرده بودیم برای همهٔ ماهایی که زودتر آمده بودیم و می‌گفتیم “آینده اینطوری خواهد شد” بالاخره به ثمر نشست. 

والت: ولی اپل نتوانست محصولاتش را جا بیندازد!؟ 

بیل: بعد از اینکه مکینتاش ۵۱۲ کیلوبایتی تکمیل شد، خط تولید نتوانست با آن سرعتی که لازم بود، آماده اش کند -دیگر استیو آنجا نبود (خنده). و در واقع ما داشتیم دربارهٔ قرارداد سرمایه گذاری و برخی تعهدات و چیزهای دیگر با گیل آملیو مذاکره می‌کردیم (خنده والت و برخی از حضار) نه جدی می‌گویم… 

کارا: بدجنسی نکن (به والت که با صدای بلند خندید.) 

بیل: ببخشید؟ 

کارا: همین که می‌گویی گیل آملیو، می‌توانی توی چهره‌اش… (ما تصویر چهره والت را نداریم.) 

بیل: خلاصه که آخر هفته ها با او (آملیو) تلفنی درباره این چیزها صحبت می‌کردم و بعد، یک مرتبه استیو به من زنگ زد و گفت: «نگران مذاکره‌ات با گیل آملیو نباش. از الآن می‌توانی با خودم حرف بزنی.» و من گفتم: «وآو!» (خنده حضار و چهار نفر) 

استیو: گیل آدم نازنینی بود، ولی یک جمله ای دارد. جایی گفته بود: «اپل مثل یک کشتی با سوراخی در کَفَش است، که دارد در آب جلو می‌رود و کار من این است که کشتی را در مسیر صحیح نگه دارم.» (شلیک خنده حضار و چهار نفر. استیو به بیل نگاه می‌کند، بیل با دست به پایین رفتن کشتی اشاره می‌کند؛ کشتی که سوراخ باشد، فرقی نمی کند در مسیر صحیح برود یا نه، به هر حال مقصدش کف دریا است!) 

والت: در این خلال، به واسطه همین حرف ها من می‌خواستم برگردم به چیزی که سال ۱۹۹۷ در مک وُرد (MacWorld) دیدیم. ویندوز داشت عالی کار می‌کرد. منظورم ویندوز ۹۵ است، نسخه‌های قبلی ویندوز همه ویژگی‌های رابط گرافیکی که مک داشت را نداشتند، ولی ویندوز ۹۵ واقعاً یک جهش خیلی خیلی بزرگ بود. 

بیل: آره. ویندوز ۹۵ مال همان زمانی است که رابط گرافیکی بدل به خط اصلی بازار شد و صنعت نرم افزار فهمید که، آره، راه صحیح ساختن اپلیکیشن ها همین است و دیگر هیچ. و جالب است که در سال ۹۳ و ۹۴ به طرز مضحکی خط اصلی نبود، ولی بعد در سال ۹۵ بحث ها و تردیدها تمام شد. یک حس عمومی در کار بود. و بلوغ سخت افزار و نرم افزار بود که باعث شد مردم بتوانند آن را ببینند. 

والت: خُب من مایل نیستم وارد همه جزئیات و کل تاریخچهٔ بازگشت تو به اپل بشوم، ولی… 

استیو: ممنون (خنده حضار.) 

والت: ولی در آن ویدیویی که همه ما دیدیم، تو گفتی که رقابت کردن با مایکروسافت ویرانگر است. مطمئناً اپل در مخاطره بود و من احتمال می‌دهم که یک دلیل تاکتیکی یا استراتژیک برای این حرف داشتی، نه اینکه فقط می‌خواستی آدم خوبی باشی، درست است؟ 

استیو: ببین اپل واقعاً در خطر بود. و چیزی که کاملاً روشن بود این بود که اگر بازی، یکی بازی با برآیند صفر بود، یعنی که اگر برای اینکه اپل برنده باشد، مایکروسافت باید بازنده می‌شد، آن وقت اپل قطعاً می‌باخت. فکر خیلی از افراد هنوز هم با آن دیدگاه درگیر بود. 

کارا: از نظر تو چرا این طور بود؟ 

استیو: خُب، در سمت اپل فکر خیلی از افراد درگیرِ این موضوع بود حتی مشتریان، چون خودت می‌دانی اپل خیلی چیزها را اختراع کرده بود و مایکروسافت هم خیلی موفق بود و اپل به آن خوبی نبود، در نتیجه حسودی و این طور چیزها وجود داشت. ولی نتیجه نهایی اش این بود که خیلی از بچه‌های اپل و آدم‌هایی که با اکوسیستم اپل زندگی می‌کردند، می‌گفتند برای اینکه اپل برنده شود، مایکروسافت باید بازنده شود. ولی عین روز روشن بود که مجبور نبودیم وارد این بازی بشویم چون که اپل قصد نداشت مایکروسافت را شکست دهد. اپل حتی مجبور هم نبود مایکروسافت را شکست دهد. 

اپل باید هویت خودش را به یاد می‌آورد، چون بچه ها اصلاً یادشان رفته بود که اپل واقعاً چیست. بنابراین برای من خیلی مهم بود که این الگوی فکری را بشکنم. و در ضمن این خیلی مهم بود چون که مایکروسافت، بزرگترین توسعه‌دهنده نرم‌افزاری اپل -در خارج از اپل- بود. پس اوضاع آن روزها خیلی احمقانه بود و اپل خیلی ضعیف شده بود، برای همین به بیل زنگ زدم و سعی کردیم کارها را رو به راه کنیم. 

بیل: و از آن موقع، ما یک تیم داریم که واقعاً وقف کار روی اپلیکیشن‌های مک است و همیشه با آنها طوری رفتار می‌شود که انگار دارای روابط خاص با اپل هستند. و این خیلی عالی جواب داده. در حقیقت، هر از چند سالی، یک چیز تازه می‌آید و ما قادر می‌شویم آن را روی مک پیاده کنیم، برای ما کسب و کار فوق العاده ای است. 

استیو: و در واقع، رابطه بین تیم‌های توسعه مک در مایکروسافت و اپل، یک رابطه عالی است. یکی از بهترین روابط ما با توسعه دهنده ها. 

کارا: و آیا الآن به عنوان رقیب به هم نگاه می‌کنید؟ امروز که چشم‌انداز تکامل پیدا کرده -و منظورم چشم‌انداز اینترنتی و سایر چیزها و کارهایی است که بقیه کمپانی ها جلو برده‌اند، شما در چشم‌انداز امروز چطور به خودتان نگاه می‌کنید؟ 

والت: به خاطر اینکه، می‌دانید، شما از خیلی جهات رقیب هم هستید، که یک راه و رسم امریکایی است، درست است؟ 

کارا: ما آگهی‌های شما را تماشا می‌کنیم! 

والت: و گاه و بیگاه از دست هم دلخور می‌شوید. 

کارا: می‌دانی چیست؟ باید اعتراف کنم که از PC guy خوشم می‌آیم. 

استیو: آره، او فوق العاده است. 

کارا: آره، ازش خوشم می‌آید. و آن جوانک، دلم می‌خواهد منفجرش کنم. 

استیو: هنر این آگهی ها به بدجنسی شان نیست، آنها برای این هستند که این دو تا (PC guy و MAC guy) از هم خوششان بیاید. (خنده حضار. استیو و بیل به هم نگاه می‌کنند). 

بیل: مرسی. 

استیو: PC guy فوق العاده است. دل و جرأت دارد. (انفجار حضار) 

بیل: مادرش دوستش دارد. (خنده حضار) 

استیو: مادرش دوستش دارد. 

کارا: گفتم که، من PC guy را بیشتر دوست دارم. 

بیل: وآو! (آب می‌نوشد) 

کارا: جداً. نمی دانم چرا. خیلی عاطفی تر است. آن یکی عوضی است. 

استیو: در واقع، PC guy کسی است که باعث شده آگهی جواب بدهد. (بعد از دو ثانیه سکوت، حضار باز هم از خنده منفجر می‌شوند. بیل جرعه ای آب می‌نوشد.) 

والت: بسیار خوب. 

استیو: ارزش فکر کردن را دارد. 

کارا: نگفتید چطور به خودتان نگاه می‌کنید؟ 

والت: اجازه بده از تو بپرسم بیل. مشخصاً، مایکروسافت کمپانی خیلی بزرگتری است، در بازارهای بیشتری حضور دارد، و محصولاتی متنوع تر از اپل دارد. می‌دانی، وقتی تو داشتی کمپانی را رهبری می‌کردی یا الآن که استیو بالمر این وظیفه را دارد، حتماً به گوگل فکر می‌کردی، یا نمی دانم دیگر به چه رقبایی، لینوکس در بازار تجاری. حتماً به سونی هم در بازارِ بازی فکر می‌کنید. از منظر کاری چقدر اپل در رادار شما قرار دارد؟ 

بیل: خُب، اینهایی که گفتی به عنوان فرصت روی رادار ما هستند. در چند مورد محدود، مثلا زون (Zune) ، اگر به سراغ بخش توسعهٔ ما بروی بچه ها اپل را رقیب خود می‌دانند. آنها عاشق این حقیقت هستند که اپل یک بازار عظیم را ایجاد کرده و آنها سعی دارند وارد شوند و چیزی به آن اضافه کنند. (خندهٔ حضار) 

استیو: و ما دوست شان داریم چون همه شان مشتری خودمان هستند. (خنده حضار) 

والت: باید این را بگویم، داشتم با جِی آلارد صحبت می‌کردم، کاملاً جدی ام، می‌گفت به خاطر نوع پردازنده، پلتفرم توسعه ای که آنها برای ساختن نرم افزار اکس‌باکس ۳۶۰ (Xbox 360) استفاده می‌کردند مک بوده. و بعد مدعی شد که در مقطعی، مایکروسافت بزرگترین تقاضای بازار برای خرید Mac tower را داشته. 

بیل: نمی دانم که بزرگترین بود یا نه، ولی بله. ما همان پردازنده ای را داشتیم که مک داشت. و این یکی از بزرگترین وارونگی‌های تاریخ است، چون درست در همان زمانی که آنها داشتند از آن پردازنده کوچ می‌کردند ما داشتیم اکس‌باکس ۳۶۰ را با آن سازگار می‌کردیم. در واقع، هر دو دلایل خوبی برای این دو کار داشتیم. چون ما در حوزه دستگاه‌های قابل حمل (موبایل) نبودیم و این مورد در نقشه راه آن پردازنده لحاظ نشده بود. پس کارمان حاصل مثبت اندیشی بود، ما این طوری کارها را انجام می‌دهیم. خلاصه که در اوایل، سیستم مورد استفاده برای توسعه نرم افزارهای اولیه برای ساخت اکس‌باکس ۳۶۰، مک بود. 

استیو: و ما هیچ وقت درباره این مورد آگهی نساختیم. (خنده حضار) 

والت: متوجه ام. عجب خودداری پسندیده ای. عجب خودداری شگفت انگیزی. 

استیو: صدها مورد مثل این هست. 

بیل: استیو واقعاً به خودداری معروف است (انفجار خنده حضار. والت یک دل سیر می‌خندد، تنها چیزی که استیو به آن مشهور نیست خودداری در ابراز نظرات و احساساتش است). 

کارا: استیو تو چطور از نقطه نظر اپل به مایکروسافت نگاه می‌کنی؟ منظورم رقابت در بازار کامپیوترها… 

والت: می‌توانی بگویی که رقابت نمی کنی، پایان دوران تخریب! همان چیزی که سال ۱۹۹۷ گفتی. ولی کاملاً نسبت به کاری که در اپل با مایکروسافت می‌کنید آگاه هستی، فکر می‌کنم در اپل از نزدیک ویندوز ویستا را تعقیب می‌کردید. 

استیو: می‌دانی، چیزی که خیلی جالب است -و ما همین امروز داشتیم درباره اش صحبت می‌کردیم- این است که اگر به علت واقعی وجود آیپاد و حضور اپل در بازار دستگاه‌های موبایل نگاه کنیم، ماجرا این است که کمپانی‌های خیلی خوب ژاپنی که به نوعی صاحب بازار پخش کننده‌های همراه MP3 بودند، یعنی هم اختراعش کرده بودند و هم صاحبش بودند، نتوانستند نرم افزار مناسب را درست کنند، نتوانستند نرم افزار مناسب را طراحی و بعد ایجاد کنند. زیرا آیپاد واقعاً فقط نرم افزار است. نرم افزار در خودِ آیپاد، بر روی کامپیوتر، و در فضای ابری برای ذخیره. و درست است که در قاب قشنگی قرار گرفته ولی در حقیقت کلش نرم افزار است. اگر بخواهی بدانی که مک چیست، OS X است. درست؟ البته که در یک جعبهٔ فیزیکی خوشگل قرار گرفته، ولی وجه تمایزش OS X است. 

و اگر بخواهی بدانی که برگ برنده آیفون چه خواهد بود، امیدوارم که آن هم نرم افزار باشد. و بنابراین راز بزرگ اپل، البته شاید راز نه چندان بزرگ درباره اپل، این است که اپل خودش را یک شرکت نرم‌افزاری می‌بیند و شرکت‌های نرم افزاری زیادی باقی نمانده‌اند، و مایکروسافت یک شرکت نرم افزاری است. و بنابراین، می‌دانید، ما به کاری که آنها می‌کنند نگاه می‌کنیم و پیش خودمان فکر می‌کنیم که بخشی از آن واقعاً عالی است، و کمی از آن رقابتی است و بخش بیشتر آن خیر. 

می دانید که ما این اعتقاد را نداریم که مک قرار است ۸۰٪ بازار کامپیوتر را تصاحب کند. واقعاً خوشحال می‌شویم وقتی که سهم‌مان در بازار ۰.۱٪ رشد می‌کند و برای آن واقعاً سخت کار می‌کنیم، ولی اپل اساساً یک شرکت نرم افزاری است و حالا دیگر کمپانی‌های کمی مثل ما باقی مانده‌اند که مایکروسافت یکی از آنها است. 

والت: اما… شاید شما اساساً یک شرکت نرم افزاری باشید، ولی حداقل برای مشتریان تان و اکثر ژورنالیست ها، به عنوان شرکتی که توجه بسیار زیادی به یکپارچگی سخت افزار و نرم افزار نشان می‌دهد شناخته شده‌اید. مایکروسافت اخیراً تلاش‌هایی داشته تا کمی بیشتر شبیه شما شود، البته نه در بخش بزرگ کسب و کارش، بلکه در بخش‌هایی مثل اکس‌باکس و زون. یا ابزار Surface computing (میز تمام لمسی که مایکروسافت آن سال به نمایش در آورد) که امروز دیدیم نمونه دیگری از آن است. اینها بازارهایی نیستند که از نظر اندازه در حد ویندوز یا آفیس باشند، ولی جزو ابتکارات اخیر شما هستند. آیا کمپانی ها دارند به این رویکرد ادغام کردن نزدیک می‌شوند یا… 

استیو: آلن کِی (Alan Kay) یک سخن بی‌نظیر دارد که فکر می‌کنم مال دهه ۷۰ باشد. او گفته، “آدم‌هایی که نرم افزار را دوست دارند، می‌خواهند سخت افزار خودشان را بسازند.” 

والت: خُب، بیل هم عاشق نرم افزار است. 

بیل: اُه، من می‌توانم با این یکی مخالفت کنم. (خنده حضار) پرسش این است که آیا بازارهایی وجود دارد که در آنها نوآوری و تنوع بیشتری را به دست بیاوریم؟ پاسخ مثبت است. اما وجه منفی اش این است که در ابتدای کار، وقتی بخواهی به صورتِ یکجا روی سخت افزار و نرم افزار کار کنی، باید ساخت نمونه اولیه و چیزهایی مثل آن را هم در همان قالب انجام دهی. و بعد مثلاً در بازار تلفن ها، به تخمینِ ما در حدود ۱۴۰ نوع سخت افزار مختلف وجود دارد. و فکر می‌کنیم که حتی اگر چند مدل تلفن را هم خودمان درست کنیم، باز برای مان سودآورتر این است که با شرکای سخت افزاری مستقل کار کنیم. 

همچنین اگر بخش بسیار توسعه نیافته ای مثل بازار روباتیک را در نظر بگیرید، ما بیش از ۱۴۰ روبات در مقیاس کوچک داریم که از نرم افزار مایکروسافت استفاده می‌کنند. و همین طور در بخش‌هایی مثل ساخت اسباب بازی، مسائل امنیتی، و موارد پزشکی. ما عاشق نوآوری و آن اکوسیستمی هستیم که قرار است حولش شکل بگیرد و رشد کند -کسی چه می‌داند کِی، ما که صبوریم- و در آینده این پلتفرم نرم افزاریِ روباتیک به یکی از دارایی‌های عظیم ما بدل خواهد شد. بنابراین چیزهایی هستند مثل پی سی، تلفن، و روبات که رویکرد انتخابی مایکروسافت برای آنها، تنوع بخشی بیشتر است. 

اپل فوق العاده است. آن کاری که بچه ها در اپل انجام می‌دهند برای شان عالی جواب می‌دهد. و تعداد کمی از بازارها هست مثل اکس‌باکس ۳۶۰ و زون و امسال دو تای جدید داریم، Surface computing و RoundTable که این دومی برای اتاق ملاقات طراحی شده، که اگر چه اینها از طریق پیمانکارهای فرعی پیش می‌رود ولی سود زیاد و ریسک مربوط به سخت افزار و طراحی محصول تماماً بر عهده مایکروسافت است. 

والت: RoundTable را قبلاً معرفی کرده بودید یا اینکه الآن برای اولین بار اسمش را گفتی؟ 

بیل: نمونه اولیه آن را نشان داده بودیم. همان چیزی است که پوشش ۳۶۰ درجه دارد. 

والت: آه، بله. سیسکو هم یک چیزی در این بازار دارد و همین طور HP ، درست گفتم؟ 

بیل: اُه، HP یک چیز خیلی گران دارد که فقط کمی شبیه این است، ولی به هر حال، بگذریم. 

والت: بسیار خوب، (رو به استیو) تو هیچ وقت پشیمان بوده‌ای؟ چیزی بوده که می‌خواستی متفاوت انجامش دهی؟ و شاید چنین چیزی بعد از ترک اپل سراغت آمده باشد، چیزی که اگر متفاوت انجامش می‌دادی سهم بازارِ بزرگتری برای مک رقم می‌خورد؟ 

استیو: قبل از اینکه به این جواب بدهم، بگذار نظری درباره جواب بیل بدهم، که خیلی جالب است، در دو بازار «مصرف کننده عادی» و «موسسات تجاری» فضاها خیلی متفاوت است. و در بازار مصرف‌کننده عادی، حداقل من فکر می‌کنم که آدم می‌تواند خیلی قوی حس کند که خارج از قلمروی ویندوز بر روی کامپیوترها، هنوز خیلی سخت است که بتوانی مثال‌های دیگری از بازده مثبت سخت‌افزار و نرم‌افزاری که یکپارچه نیستند بیاوری. 

البته ممکن است در گذر زمان این را در حوزه تلفن‌های همراه ببینیم. فقط ممکن است. ولی واضح نیست. نمونه‌های موفق سخت‌افزار و نرم‌افزار یکپارچه خیلی بیشترند. و به همین خاطر من فکر می‌کنم یکی از دلایل این که ما همگی، هر روز بر سر کارمان حاضر می‌شویم این است که هیچ‌کس جواب یک چنین پرسش‌هایی را نمی‌داند. و این را در چند سال آتی خواهیم فهمید. شاید هر دو خوب کار کنند یا نکنند. 

والت: آره. 

بیل: آره. این خوب است که هر دو رویکرد امتحان شوند. در بعضی بخش‌ها، تو بگو پخش‌کننده‌های موسیقی، طراحی یکپارچه بهتر جواب داده. در بازار پی سی، طراحی متنوع تا این زمان بالاترین سهم را داشته. 

والت: سهم بالاتری داشته؟ معلوم است که سهم خیلی بالاتری داشته. 

بیل: آنقدرها فرقی با بازار پخش‌کننده‌های موسیقی در این سمت ندارد. 

والت: (رو به استیو) آیا لحظاتی بوده که حس کنی باید این کار را می‌کردی یا اپل باید آن کار را می‌کرد، و می‌توانستی فلان کار را… 

کارا: تو به این ایده که سخت‌افزار و نرم‌افزار یکپارچه باشند چسبیده‌ای و تا الآن خیلی خوب جواب داده. 

استیو: خیلی چیزها اتفاق افتاد که مطمئنم بار اولی که در اپل بودم، می‌توانستم بهتر انجامشان دهم و بسیاری چیزها که بعد از ترک اپل فکر می‌کردم تغییرهای غلطی هستند، ولی این مهم نیست. واقعاً اهمیتی ندارد و آدم به نوعی مجبور است این فکرها را دور بریزد. ما اینجایی هستیم که هستیم. بنابراین مایل به نگاهِ رو به جلوییم. 

و می‌دانی یکی از کارهایی که ده سال پیش با برگشتن به اپل انجام دادم این بود که تمام کاغذها و ماشین‌ها و چیزهای عتیقه را به موزه استنفورد دادم و تار عنکبوت‌ها را تمیز کردم و گفتم، “بیایید دیگر به عقب نگاه نکنیم. همه نگاه‌مان به اتفاقات فردا باشد.” چون نمی‌توانی به عقب نگاه کنی و بگویی، “خُب، وای، می‌دانی، ای کاش اخراج نشده بودم، ای کاش اینجا بودم، ای کاش این، ای کاش آن.” اینها مهم نیست. پس به جای اینکه بنشینی و نگران اتفاقات دیروز باشی، بیا برویم فردا و فرداها را اختراع کنیم. 

کارا: قصد داریم درباره آینده کمی بیشتر صحبت کنیم، اما اول راجع به الآن می‌خواهیم بدانیم. چشم‌اندازی که شما از بازیگران مختلف بازار می‌بینید چیست و چطور به آنچه اکنون در حال توسعه است نگاه می‌کنید. چه چیزی شما دو نفر را که مدت ها است در این محیط هستید و هنوز هم خیلی فعال هستید غافلگیر کرده، هر چیزی که باشد. 

و اینکه کمپانی‌های شما هنوز کمپانی‌های کلیدی صنعت هستند. و البته کمپانی‌های دیگری هم هستند که کاملاً قدرتمند شده‌اند. شما چطور به منظره فعلی نگاه می‌کنید و به خصوص به اتفاقاتی که در حوزه اینترنت رخ می‌دهد؟ 

استیو: من فکر می‌کنم محیط فعلی فوق العاده سالم است. فکر می‌کنم جوان‌های زیادی آن بیرون در حال ساختن کمپانی‌های عالی هستند، کسانی که هدفشان ساختن یک کمپانی است نه اینکه فقط دنبال شروع کار و خروج از آن با فروختن شرکت خود به یکی از کمپانی‌های کله گنده باشند، بلکه واقعاً خواهان ساختن یک کمپانی هستند. و به گمانم چندین کمپانی واقعاً خوب دارد شکل می‌گیرد. شرکت‌هایی متعلق به نسل بعدی که بعضی از ما می‌خواهیم به بازی بگیریم‌شان و بعضی دیگر می‌خواهیم راه‌هایی برای شراکت با آنها پیدا کنیم، ولی فعالیت زیادی آن بیرون هست، (رو به بیل) تو این طور فکر نمی‌کنی؟ 

بیل: بله، من هم می‌گویم دوران بسیار سالمی است. تصور اینکه یک قالب کامپیوتری جدید چه شکلی خواهد داشت، اینکه رابط کاربری طبیعی چه می‌تواند بکند، توانایی استفاده از فضای ابری، اینترنت، امکان انجام بخشی از کارها به شکلی که مکمل تجربه شخصی باشند… نوآوری بسیار زیادی در رویکرد استارت‌آپ‌ها و کمپانی‌های فعلی که اهل تحقیق هستند دیده می‌شود، که بعدها به عقب نگاه خواهیم کرد و به واسطه آنها، این دوره را یکی از بهترین دوران نوآوری خواهیم دانست. 

استیو: من هم همین طور فکر می‌کنم. الآن خیلی چیزها هست که ریسکی به نظر می‌رسد، که این همیشه نشانهٔ خوبی است. و می‌شود از پشت آنها چیزهایی را دید، می‌شود طرف دیگر را دید و جلو رفت. بله، این می‌تواند ترسناک هم باشد، ولی به هر حال چنین دورهٔ پرخطری وجود دارد که پیش از این هیچ کس تجربه اش نکرده بود. 

کارا: مثال مشخصی داری؟ 

استیو: دارم ولی نمی توانم بگویم. 

کارا: باشد. 

استیو: ولی این را می‌توانم بگویم که وجود یک چنین حسی، عالی است. 

کارا: درست است. 

استیو: و همین است که هر روز صبح تو را سر کار می‌کشاند و به تو می‌گوید که کمی جلوتر، یک چیز خیلی مهیج در انتظار است. 

والت: بسیار خوب. هر دوی شما مطمئناً هر روز با اینترنت سر و کار دارید و محصولات اینترنتی هم که دارید، (رو به بیل) تو یک قطار محصول در اینترنت داری و تو (رو به استیو) آیتونز و دات مک و این چیزها را. ولی در یک سطح دیگر، شما دو نفر نماینده RCP هستید، نماینده کامپیوترهای شخصی، سیستم عامل‌های بزرگ، و همه این موارد. اما در مقابل یک مکتب فکری دیگر هم وجود دارد -و من مطمئنم تعدادی از افراد حاضر در اینجا هم اهل آن هستند- که می‌گوید همه این کارکردها در حال مهاجرت به فضای ابری هستند و یک روزی نیازمند سخت افزارهایی بسیار سبک خواهیم بود که دیگر گران نخواهند بود، این یعنی حذف همه چیزهایی که شما دو نفر در طول دوران کاری تان ساخته‌اید. بنابراین ممکن است آدم‌های زیادی به شما به دید رقیب نگاه کنند، یک نوع نگاه نسبت به شما دو تا می‌تواند این باشد که… 

استیو: ما هر دو دایناسوریم؟ 

والت: هان؟ 

استیو: اینکه ما هر دو دایناسوریم؟ 

والت: دایناسور؟ آره، هر چی. من می‌توانم از این حرف‌ها بزنم! (خنده حضار به شوخی والت با سن و سال خودش.) نه، جدی… 

کارا: دارید روی سیستمی شرط بندی می‌کنید که در حال تغییر است… 

والت: تا پنج سال دیگر، آیا کامپیوترهای شخصی همچنان نقطه محوری دنیای کامپیوتر خواهند بود؟ 

بیل: خُب، می‌شود گفت که طبق پیش‌بینی‌های انجام شده این طور نخواهد بود. زمانی «کامپیوتر شبکه» وظیفه نابودی ما را بر عهده گرفت، (به طعنه) یک بار در حدود ۵ سال پیش ما کلاً ناپدید شدیم. کامپیوتر تک-وظیفه‌ای را یادتان هست؟ یک نفر بود که می‌گفت این کامپیوترهای همه کاره یک جور ایدهٔ احمقانه هستند. 

کارا: لری الیسون بود. 

بیل: بدنه اصلی صنعت همیشه مورد حمله است. چیزی که بعضی‌ها متوجه‌اش نیستند این است که قرار است قابلیت‌های محلی (یعنی قابلیت‌های متمرکز در کامپیوتر شخصی) قدرتمندتر شوند، منظورم این است که حداقل ما این طور گمان می‌کنیم. در حقیقت شما قابلیت‌های دیداری و گفتاری را همچنان خواهید داشت، و همزمان قالب‌های سخت‌افزاری طبیعی‌تر و دوستانه‌تری را دریافت می‌کنید. 

مسئله مربوط به استفاده از قابلیت‌های عالیِ محلی در کنار قابلیت‌های عمومی در جاهای دیگر است، طوری که وقتی به یک دستگاه نگاه کنی، بشود هم آن را به تلویزیون وصل کرد هم در اتومبیل استفاده کرد که در این موارد سخت‌افزارهای سبک‌تری برای اتصالات اینترنتی وجود خواهند داشت. ولی وقتی درباره دستگاه‌های قدرتمند تمام صفحه (full screen) بحث می‌کنیم، مثلاً ویرایش متن و درست کردن سایر چیزها، به نظرم ما حتی نزدیک به جایی که اینها کارکرد قوی خود را دارند هم نشده‌ایم. 

استیو: یک مثال خیلی قوی به شما می‌دهم. من گوگل مپز را خیلی دوست دارم، با مرورگر کامپیوترم از آن استفاده می‌کنم. ولی حین توسعه آیفون از خودمان پرسیدیم، “عالی نمی شود اگر گوگل مپز را روی آیفون هم داشته باشیم؟” بنابراین گوگل را خبر کردیم. آنها چند اپلیکیشن بر اساس جاوا برای چند تا تلفن ساخته بودند و یک API داشتند که ما و خودشان اندکی روی آن کار کردیم. و در نهایت یک اپلیکیشن برای آن API نوشتیم. گوگل کار پشتیبانی را انجام داد و از آنجایی که ما در ساخت اپها خیلی خوب هستیم، نتیجه همکاری‌مان هر اپلیکیشنِ گوگل مپز دیگری را به هوا فرستاد. دقیقا همین، فرستاد روی هوا. داده‌هایی که از سرور می‌آید فرقی با بقیه اپها ندارد، ولی تجربه استفاده از آن بی‌نظیر است. خیلی بهتر از کار با کامپیوتر است، و کاملاً در یک کلاس متفاوت با آنچه که روی هر تلفن دیگری انجام شده. 

و می‌دانی، عرضه چنین اپلیکیشن‌هایی برای کاربران فقط با استفاده از تکنولوژی‌های متنوع میسر است. به خاطر همان‌ها است که وقتی اپ را به کاربران نشان می‌دهیم از کیفیتش بال در می‌آورند. ولی این کار را با مرورگر پی سی نمی‌شود کرد. بعضی فعالان دارند تلاش می‌کنند که کارهای بیشتری با مرورگر بکنند، برخی دیگر مشغول این هستند که چطور وقتی خارج از مرورگر هستید امکانات مختلفی را به شما بدهند، و اینکه چطور در استفاده‌های محلی (Local) اپها را اجرا کنید. 

اپها با چنین تکنولوژی‌هایی نوشته می‌شوند تا همیشه کارا باشند، چه به اینترنت وصل باشید یا نه. ولی پیشرفت اینها خیلی کُند است و هنوز کارهای خیلی زیادی هست که می‌شود با پلتفرم‌های غنی انجام داد. همزمان، سخت‌افزار دارد به جایی می‌رسد که شما می‌توانید پلتفرم‌های غنی را با دستگاه‌های ارزان‌تر و کم‌مصرف‌تری اجرا کنید. بنابراین کارهای خیلی قشنگی هست که می‌شود برای کاربران انجام داد. 

والت: بسیار خوب. پس می‌گویی که پلتفرم‌های غنی هنوز مهم هستند، ولی -شاید من درست نفهمیده باشم، انگار مثال تو در مورد یک پلتفرم غنی بود که مشابه کامپیوتر شخصی به آن مفهومی که ما در سر داریم نیست. 

استیو: چیزی که من دارم می‌گویم این است که، فکر می‌کنم پیوند بعضی از اپهای واقعاً عالی با بعضی از سرویس‌های ابری، فرمول قدرتمندی است و درست الآن، می‌تواند خیلی قوی تر از اتکا به یک مرورگر در سمت کاربر باشد. 

کارا: داری درباره این حرف می‌زنی که یک کمپانی نرم افزاری تبدیل شود به یک کمپانی نرم افزاری و خدماتی به جای اینکه… 

استیو: دارم می‌گویم که ارائه چنین خدماتی به علاوهٔ یک پلتفرم پیچیده‌تر، می‌تواند پیوند بسیار قدرتمندی را برقرار کند. 

والت: بیل؟ 

بیل: از لحاظ معماری و طراحی، پرسش این است که آیا قرار است همه چیز در فضای ابری اجرا شود و شما فقط با مرورگر در ارتباط باشید؟ این پرسش هم برای تلفن‌ها هست و هم برای کامپیوترها. به نظر من همیشه اندازه‌های مختلفی را خواهیم داشت. چون که، خودتان می‌دانید، یک دستگاه ۵ اینچی توانایی رقابت با دستگاه ۲۰ اینچی را ندارد همان‌طور که ۲۰ اینچی توانایی رقابت با تلویزیون بزرگ خانگی را ندارد. اینها چیزهایی هستند که همیشه پشت‌شان یک سخت افزار شِبه کامپیوتری خواهد بود و به اینترنت وصل خواهند بود. ولی جدای از محدودیت‌های پهنای باند و پوشش شبکه، این تصویر که بتوانی از تعاملات ابری‌ات بازخوردهای آنی بگیری و همه چیز را در فضای ابری انجام دهی، دقیقاً همان چیزی است که در صورت تحقق، تعادل مناسب را رقم خواهد زد. 

کارا: تا پنج سال دیگر آن ابزار چه شکلی خواهد بود؟ دستگاه اصلی خودت چه خواهد بود؟ یکی است یا… 

والت: شاید من اشتباه کنم، ولی فکر می‌کنم تو با خودت یک تبلت حمل می‌کنی، درست است؟ 

بیل: درست است. 

والت: که لزوماً هنوز در دنیا طوفان به پا نکرده. 

بیل: آره. به نظر من، این مثل ویندوز ۱۹۹۲ است. روی این عقیده‌ام مصّر هستم. 

والت: باشد. ولی برای اینکه برگردیم به سؤال کارا، هر کدام از شما فکر می‌کنید چه وسیله ای را به عنوان دستگاه اصلی‌تان همیشه همراه خواهید داشت، برای وبگردی و… 

کارا: جف هاوکینز یک دستگاه خیلی سبک وزن نشان داده. 

والت: آره. نمی دانم شما دو تا آن را دیده‌اید یا نه، ولی جف هاوکینز یک دستگاه خیلی کوچک مبتنی بر لینوکس نشان داد، به گمانم آن را رقیب تلفن‌های هوشمند امروز می‌دانست. 

کارا: یک رقیب برای تلفن، که کمی حرف شیطنت‌آمیزی به نظر می‌رسد. 

والت: مهم نیست، شماها آنجا نبودید. فکر می‌کنید هر کدامتان چی خواهید داشت. گمان می‌کنم تو (بیل) یک تبلت داری. نمی دانم برند آن چیست. شاید آنها را عوض می‌کنی، نمی دانم. و تو (استیو) مسلماً یک مکبوک پرو داری، و یا شاید یک مکبوک. 

استیو: آره . و خُب یک آیفون. 

والت: و یک آیفون؟ 

کارا: یکی داری؟ 

استیو: دارم. 

کارا: درست همین جا؟ 

استیو: بله. 

والت: آره، واقعاً یکی دارد. قبلاً نشانش داده. (حضار می‌خندند) 

کارا: ببخشید. 

والت: آیفونش را همین امروز نشان داد. 

کارا: بگذریم، جلو برویم. دستگاه تو چه خواهد بود؟ یک دستگاه قابل حمل؟ 

والت: تا پنج سال دیگر دستگاهی که بیشترین تکیه را بر آن خواهید داشت چیست؟ 

بیل: من فکر نمی کنم فقط یک دستگاه داشته باشیم. به گمانم یک دستگاه تمام صفحه خواهیم داشت که با خودمان حملش می‌کنیم و از روی آن خیلی چیزهای بیشتری -نسبت به الآن- خواهیم خواند. 

کارا: یک چیز سبک. 

بیل: آره. من به شخصه به فُرم تبلت اعتقاد دارم. فکر می‌کنم صدا (دستورات صوتی) را هم خواهیم داشت، و همین طور نوشتار را. و همین‌طور یک روشی برای داشتن کیبورد سخت‌افزاری و برخی تنظیمات برای آن. و جدای از این، یک دستگاه هم خواهیم داشت که در جیبمان جا می‌شود. تصور کنید که چقدر امکانات باید داخل آن گنجانده شود، امکانات رسانه‌ای، کامپیوتری، تلفنی. 

تکنولوژی دارد این امکان را به ما می‌دهد که چیزهای بیشتری آن داخل بگنجانیم، ولی هنوز هم واقعاً دلمان می‌خواهد که آن را طوری طراحی و بهینه‌سازی کنیم که مردم بدانند باید چه انتظاری از دستگاه‌شان داشته باشند. بنابراین در مورد دستگاه‌های جیبی، کمی تجربه لازم است. من فکر می‌کنم که اینها قالب‌هایی طبیعی هستند و ما تکامل دستگاه‌های قابل حمل را شاهد خواهیم بود. و تکامل تلفن‌ها، هم بسیار قوی خواهد بود و هم سایر دستگاه‌ها را تکمیل می‌کند. طوری که با داشتن آن، هنوز تمایل به داشتن وسایل دیگر را هم حفظ خواهیم کرد. 

کارا: و بعد در خانه، دستگاهی خواهیم داشت که همه اینها به آن وصل می‌شوند؟ 

بیل: خُب، در خانه، شما دستگاهی در اتاق نشیمن خواهید داشت که تجربهٔ ۳ متری شما است. به اینترنت وصل خواهد بود. بازی و سرگرمی را خواهید داشت و از این نظر که محتواها در آن قالب چطور به نظر خواهند رسید، هنوز برای گفتنش تجربه بیشتری لازم است. و بعد اتاق شخصی را خواهیم داشت که خیلی شبیه اتاق کار شما خواهد بود. در واقع، چشم‌انداز من این است که هر سطح افقی یا عمودی یک نمایشگر خواهد داشت که می‌توانید اطلاعات را در آن وارد کنید، و میزتان می‌تواند سطحی باشد که جلویش بنشینید و روی چیزهای مختلف کار کنید. 

والت: لطفاً ممکن هست اتاقی در خانه‌ام داشته باشم که هیچ نمایشگری داخلش نباشد؟ 

بیل: رویش حساب کن. 

والت: مرسی. 

بیل: دستشویی. (خنده حضار) 

والت: خُب… 

کارا: در واقع [دستشویی] جای خیلی خوبی برای آن است. 

والت: (رو به استیو) دیدگاه پنج ساله تو درباره دستگاه‌هایی که خواهی داشت چیست؟ 

استیو: می‌دانی، خیلی جالب است. پی‌سی ثابت کرده که خیلی انعطاف‌پذیر است زیرا همان‌طور که بیل پیش‌تر گفت، هر از چند سالی مرگ پی‌سی پیش‌بینی شده است. 

والت: و وقتی می‌گویی پی‌سی منظورت کامپیوترهای شخصی به طور کلی است، نه فقط ویندوز پی سی؟ 

استیو: منظورم کامپیوترهای شخصی به طور کلی است. 

والت: آره، خُب. 

استیو: و اگر یادت بیاید یک دورهٔ حاصل خیزی بود، دورهٔ اسپردشیت‌ها (spreadsheet) و پردازشگرهای متنی و این جور چیزها، که کل صنعت را به جلو بردند. بعد یک جورهایی همه چیز راکد شد و داشت بوی کهنگی می‌گرفت که اینترنت آمد و همه مردم به کامپیوترهای قوی‌تری برای استفاده از اینترنت احتیاج پیدا کردند، در ادامه مرورگرها آمدند، و دوران اینترنت و دسترسی به آن شروع شد. 

و چند سال قبل، می‌شد دید که پی‌سی دارد تسلیم می‌شود، دوباره همه چیز راکد شد، و لااقل فاقد نوآوری بود. بعد این دیدگاه کلی درباره پی‌سی، که ما به آن قطب دیجیتال می‌گوییم و شما هر چیزی که دلتان خواست به آن بگویید، از راه رسید و کامپیوتر تبدیل شد به مرکز چندرسانه‌ای خانه‌ها، که اوج‌گیری‌اش با دوربین‌های عکاسی و فیلمبرداری دیجیتال و به اشتراک‌گذاری اینها در اینترنت، و نیاز به ذخیره‌سازی تمام اینها بود. و این طوری بود که پی‌سی به عنوان قطب زندگی دیجیتالی ما دوباره متولد شد. 

و الآن هم می‌شود شروع یک چیز جدید را دید. دقیقاً مشخص نیست که چیست ولی احتمالاً ترکیبی از پی‌سی در اتصال با سرویس‌های اینترنتیِ پشتیبان و چیزهایی از این دست خواهد بود. و البته که پی‌سی‌ها خیلی بهتر از گذشته قابل‌حمل خواهند بود. بنابراین معتقدم که پی‌سی به راهش ادامه خواهد داد. هدف اصلی آن این خواهد بود که با ما بماند و تکامل پیدا کند، حالا هر فُرمی که می‌خواهد داشته باشد، تبلت یا نوتبوک یا چه می‌دانم یک دسکتاپِ خمیده که در خانه داشته باشی یا هر چیز دیگری. فکر می‌کنم این چیز جدید، چیزی خواهد بود که حداقل در این جامعه اکثر مردم آن را خواهند داشت. در جوامع دیگر شاید نه، ولی در جامعه خودمان مطمئناً بله. و بعد، یک انفجار در حوزه‌ای رخ خواهد داد که می‌شود به آن گفت دستگاه‌های پُست پی‌سی. می‌توانید آیپاد را یکی از آنها بدانید. و خیلی چیزهای دیگر… 

والت: برای استفاده از این اصطلاح ممکن است به دردسر بیفتی. خواستم این را بدانی. 

استیو: چی؟ 

والت: شوخی می‌کنم. دستگاه‌های پُست پی سی. 

استیو: چرا؟ 

والت: مردم به دبیرمان نامه می‌نویسند و درباره‌اش شکایت می‌کنند. بگذریم، برو جلو. 

استیو: بسیار خوب، به هر صورت، من فکر می‌کنم فقط یک تعداد دستگاه متنوع خواهیم داشت که کاربرد کلی نخواهند داشت، یعنی دستگاه‌هایی خواهند بود با کاربردهای خاص، خواه تلفن باشد یا آیپاد یا زون یا چیزهای دیگر. و فکر می‌کنم این دستگاه‌ها خیلی نوآورانه‌تر پیش خواهند رفت و تعداد زیادی از آنها را خواهیم دید. 

کارا: یک مثال به من بده که چی خواهد بود. 

استیو: خُب، آیپاد یک وسیله پُست پی‌سی است… 

کارا: خُب، آره. 

استیو: تلفن همراه یک وسیله پُست پی‌سی است. 

والت: آیفون و بعضی از این تلفن‌های هوشمند، می‌دانم تو اعتقاد داری آیفون در حال حاضر خیلی بهتر از سایر تلفن‌های هوشمند است، واقعاً آیا این چیزها کامپیوترهایی در یک قالب مصرفی جدید نیستند؟ منظورم این است که وقتی وُرد را در تلفن استفاده می‌کنیم شبیه این است که... 

استیو: داریم به نقطه ای می‌رسیم که هر چیزی در قالب مصرفی خودش یک کامپیوتر است. درست؟ خب که چی اگر فلان وسیله یک کامپیوتر درون خودش داشته باشد؟ مهم نیست. مهم این است که همان چیزی باشد که قرار بوده باشد. مهم این است که چطور از آن استفاده می‌کنیم و اینکه رویکرد مشتری به آن چگونه است. با این اوصاف، دیگر چه کسی اهمیت می‌دهد که داخلش چه اجزائی هست؟ 

والت: خب، با این وصف عملکردهای اصلی وسیله‌ای که قبلاً به آن سلفون (cellphone) می‌گفتیم چی خواهد بود؟ این وسیله جیبی. به نظر تو (بیل) تا پنج سال دیگر، عملکردهای اصلی این وسیله جیبی چه خواهد بود. 

بیل: دیدنِ اینکه چقدر سریع تمام این چیزها اختصاصی‌سازی شده‌اند؛ دستگاه‌های راهبری (navigation) ، کیف پول جیبی، تلفن، دوربین عکاسی، دوربین فیلمبرداری. و بعد دیدنِ اینکه چقدر اینها سریع با هم تجمیع شدند، پیش‌بینی را سخت می‌کند. ولی در مجموع، ما این انتخاب را خواهیم داشت که چیزی را انتخاب کنیم که توانایی ایفای تمام وظایف مختلف را خواهد داشت. و با این حال، با وجود اندازه کوچکش، باز هم کسی نخواهد خواست تکالیف منزل یا تدوین فیلم‌ها را با صفحه‌ای به این کوچکی انجام دهد. بنابراین مردم دستگاهِ دیگری خواهند داشت که امکان مطالعه و ویرایش این چیزها را به آنها می‌دهد. اما اگر بتوانیم نمایشگری داشته باشیم که مثل طومار باز شود، شاید بتوانیم دستگاهی همه کاره بسازیم. 

والت: در اولین کنفرانسِ D بچه‌های E Ink را اینجا داشتیم. 

کارا: آره. 

والت: مطمئنم هر دوی شما با آنها حرف زده‌اید. آنها در این باره نظراتی داشتند. این مال ۵ سال پیش بود. همیشه پنج سال از دُور خارجیم. خُب… 

بیل: آره. پیشرفت‌هایی در برخی تکنولوژی‌های نمایشی بوده که -نسبت به نمایشگرهای منعطف- به عرضه مصرفی نزدیکترند. ولی فرقی نمی‌کند کدام یک از این دو رویکرد را پی بگیریم، چون در آینده نزدیک نتیجه نخواهند داد. تعدادی از محققین مایکروسافت روی اینها کار می‌کنند و سرمایه‌گذاری زیادی هم صورت گرفته، ولی چشم‌اندازش حداقل پنج ساله است. 

والت: (رو به استیو) پنج سال دیگر از الآن، چه چیزهایی در آن وسیله جیبی خواهد بود؟ 

استیو: (بعد از چند ثانیه مکث) نمی‌دانم. و دلیل اینکه نمی‌دانم این است که پنج سال پیش فکر نمی‌کردم [گوگل] مپز را روی موبایل داشته باشیم، ولی یک چیزی ایجاد شد، واقعاً محبوب شد، مردم عاشقش شدند، به آن عادت کردند، و ما خواستیم که آن را (روی تلفن) هم داشته باشیم. پس…در همین لحظه هم آدم‌هایی دارند چیزهای جدیدی اختراع می‌کنند و من فکر می‌کنم هنر اصلی این است که بفهمیم چه عناصری باید روی دستگاه باشد و چه عناصری نباید باشد. و به طور مشخص، اکثر دستگاه‌های قابل‌حمل از نوع ابزارهای ارتباطاتی هستند. پس مردم مایلند کمی سرگرمی هم در همهٔ آنها داشته باشند، ولی همچنان اینها ذاتا ابزارهای ارتباطی هستند و این چیزی است که در آینده هم خواهند بود. 

کارا: بیرون از حوزهٔ رایانش، چه حوزه‌های جذابی در فضای اینترنت وجود دارد که کمپانی‌های شما را جذب می‌کنند و به طور مشخص خود شما را؟ شبکه‌های اجتماعی، ویکی‌ها، یا اینجور چیزها، و یا چیزهایی که در این چند روز درباره‌شان حرف زدیم؟ 

استیو: ما مشغول کار روی چیزهایی هستیم که الآن نمی‌توانم درباره‌شان صحبت کنم… 

کارا: دوباره. 

استیو: آره، دوباره. 

کارا: فکر می‌کنم این خیلی قشنگ است. 

استیو: یک روزگاری بود که می‌گفتند، در اپل… 

والت: وقتی بتوانی درباره‌شان صحبت کنی، حتما می‌فرستدمان روی هوا. 

کارا: آره، وآو. 

استیو: یک روزگاری بود که در اپل می‌گفتند، “جالب نیست، یک کشتی که از بالا نشت دارد.” (عبارت “یک کشتی که از بالا نشت دارد” این معنا را در خود دارد: “نشت اطلاعات سرّی یک کمپانی یا سازمان از طرف فردی که در رأس آن نشسته”) بنابراین… 

کارا: این مثل این است که بگویی یک سوئیشرتِ بدون آستین می‌شود جلیغه. منظورت را نفهمیدم. 

استیو: این چیزی بود که وقتی بیست و چند ساله بودم در مورد من می‌گفتند. (یک لبخند تلخ) 

والت: خُب. 

استیو: بی‌نهایت چیز جالب در حال وقوع در اینترنت است. جذاب‌ترین‌شان این سرویس‌های باورنکردنی هستند که افراد مختلفی ارائه می‌کنند… 

کارا: همراه با سرگرمی‌ها یا… 

استیو: خیلی از آنها همراه با سرگرمی هستند، ولی برخی دیگر نوعی کمک به کارآمدتر شدن زندگی دیگران هستند. و به نظرم واقعاً عالی است وقتی که چیزی را به کسی نشان می‌دهی و بدون تلاش قانع می‌شود که آن چیز مشکلی را از او حل می‌کند. مردم خودشان می‌دانند که مشکل دارند، و تو می‌توانی چیزی نشانشان دهی که با دیدنش بگویند، “آه، خدایا! من به این احتیاج دارم.” و فکر می‌کنم در یکی دو سال آینده خیلی از این موارد را خواهیم دید. 

والت: (به استیو) مشخصاً کسب و کار آیتونز خیلی بزرگ است و در اپل‌استورها هم چیزهای زیادی می‌فروشید. ولی در اوایل این ایده را داشتید که وقتی مردم یک کامپیوتر از اپل می‌خرند، از سرویس اینترنتی پشتیبان که «دات مک» نام داشت برخوردار شوند. و فکر می‌کنم بسیاری از مردم حس می‌کنند که زیاد توسعه‌اش نداده‌اید. 

استیو: نمی‌توانم با تو موافق باشم، فرصت‌های از دست رفته را در آینده نزدیک جبران خواهیم کرد. 

والت: (به بیل) و در این مورد، شما چیزهای خیلی بزرگی دارید مثل هات‌میل (Hotmail) و ویندوز مسنجر (Windows Messenger) که هر دو پر مخاطبند و دقیقاً نمی‌دانم چقدر کاربر دارند. 

کارا: بی‌نهایت. 

والت: خیلی زیاد. ولی در سمت دیگر، آن طور که استیو بالمر می‌گفت، سایرین موقعیت‌های قوی‌تری در بازارهایی مثل جستجو و سایر کارهای اینترنتی دارند. شما دو نفر، با اینکه نماینده کمپانی‌های مرتبط با کامپیوترهای شخصی هستید و بیشترین وابستگی را به اینترنت دارید، چرا به چالاکی این رقبا نیستید؟ هر دوی شما، آیا نگران این کُندی نیستید؟ منظورم این است که مشخصاً مایکروسافت کمپانی بزرگتری است، ولی استیو، اپل هم کمپانی بزرگی است. نگران این نیستی که یک نفر آن بیرون با ۱۰ نفر همکار، مثل خود شما در سال ۱۹۷۷، نشسته باشد و از اپل چالاک‌تر باشد؟ 

بیل: خُب، همیشه چیزهای جدیدِ فوق العاده‌ای از سایر کمپانی‌ها خواهیم دید، و می‌خواهیم در موقعیت سود بردن از آنها باشیم و ازشان برای بالا بردن تقاضا برای ویندوز و کامپیوترهای شخصی استفاده کنیم. و البته می‌خواهیم در بعضی از موارد بالادستی مشارکت داشته باشیم. امیدوارم استیو اشاره کرده باشد که قصد داریم در حوزه جستجو مشارکت داشته باشیم، امیدواریم که در آینده سهم بیشتری نسبت به الآن داشته باشیم. 

والت: آره، اشاره کرده. 

بیل: بنابراین باید دید که در آنجا چه کاری از دستمان بر می‌آید. اما بسیاری از اپها خیلی خاص هستند و این حوزه‌ای نیست که ما واردش شویم. در نظر بگیر، حالا که ویدیو تبدیل به خط اصلی شده، چه کارهایی می‌شود در حوزه آموزش انجام داد و تمام این ابزارهایی که به شما امکان تعاملات غنی را می‌دهند، حالا دیگر می‌توانند خط اصلی بازار باشند. من خیلی در این باره هیجان دارم. می‌دانید، ایدهٔ توانمندسازی مردم، و بعضی از آن رؤیاها مثل این که کامپیوترها توسط دانش‌آموزان و معلمین استفاده شوند تا این افراد پیشرفت کنند و به روش‌های نوین از یکدیگر چیزهای تازه بیاموزند، به روزهای اولیه صنعت ما بر می‌گردد. 

ما درست در آستانه‌ای هستیم که این چیزها می‌توانند واقعیت پیدا کنند. و بله، کمپانی‌های ما می‌توانند با این شرکت‌های جدید همکاری کنند، ولی در کل، این خودِ اکوسیستم است که پیش می‌رود و خودش را شکل می‌دهد تا به جایی برسیم که سرانجام بشود گفت تکنولوژی بالاخره کاری برای بخش آموزش کرده. 

استیو: ببینید، دیدگاه من در این مورد کمی فرق دارد، و این است که ما سعی نداریم خیلی از این کارها را خودمان انجام دهیم چون این روش ما نیست. گمان نمی‌کنیم که یک کمپانی بتواند همهٔ کارها را انجام دهد. بنابراین مجبوریم با افرادی که در کارشان خیلی خوب هستند همکاری کنیم. منظورم این است که مثلاً، شاید مایکروسافت در بخش جستجو خیلی خوب باشد. ولی ما که نیستیم. بنابراین سعی نمی‌کنیم در این بخش وارد شویم و در عوض با کمپانی‌هایی که در جستجو خیلی عالی هستند همکاری می‌کنیم. و همین طور نمی‌دانیم چطور نقشه‌ها را پشتیبانی کنیم. بلد هستیم که چطور بهترین برنامه کاربردی نقشه را درست کنیم، ولی چگونگی پشتیبانیِ آن را بلد نیستیم، بنابراین با کسانی که پشتیبانی و تولیدش را بلدند همکاری می‌کنیم. 

و کاری که می‌خواهیم بکنیم این است که دستگاه مصرفی و تجربه کاربری را حول استفاده از این اطلاعات بسته‌بندی کنیم و چیزی که می‌توانیم به مشتری بدهیم، یک رابط کاربری بسیار زیبا، در قالب یک دستگاه یکپارچه و منسجم است. بنابراین در بعضی موارد باید کار بیشتری نسبت به دیگران انجام دهیم. مثلاً در مورد آیتونز، آن موقع هیچ سرویس فروش موسیقی خوبی وجود نداشت و ما باید یکی درست می‌کردیم، بنابراین انجامش دادیم. ولی در سایر موارد، کمپانی‌هایی هستند که کارشان خیلی بهتر است، و چون ما به خوبی آنها نیستیم از همکاری باهاشان لذت می‌بریم، و این همکاری را به صورت گلچین شده انجام می‌دهیم. به نظر من خیلی سخت است که یک کمپانی بخواهد همه کارها را بکند. زندگی پیچیده است. 

کارا: بیایید درباره سرگرمی صحبت کنیم. سرگرمی برای هر دوی کمپانی‌های شما مهم است. برای تو (استیو) موسیقی و همین طور اپل‌تی‌وی (Apple TV) هست. و مایکروسافت هم که از قبل در قلمروی هالیوود بوده. به نظر شما در قلمروی یوتوب چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ چند میهمان را اینجا داشتیم که درباره تغییرات جاری در هالیوود و سایر بخش‌ها صحبت کردند. چه اتفاقاتی در نوع ارائه محتواهای سرگرم‌کننده دارد می‌افتد و نقش شما چیست؟ چون شما به هر حال بخشی از مکانیزم عرضه اینها به اکثر مردم هستید. 

بیل: مهمترین مرحله جایی است که اینترنت بدل به پلتفرم توزیع شود و بعد، آن را غنی کنیم و ویژگی‌های تعاملی را بیفزاییم. من فکر می‌کنم شما می‌توانید نگاه اجمالی به آینده تلویزیون را با بررسی محصولاتی مثل اکس‌باکس لایو (Xbox Live) داشته باشید، جایی که افراد با هم صحبت و دوستیابی می‌کنند، با همدیگر چیزهایی را تماشا و درباره هر چیزی گفتگو می‌کنند. 

اگر این را به چیزهای دیگری مثل برنامه‌های آموزشی و ورزشی یا تماشای المپیک و انتخابات تعمیم بدهیم، قابلیت هدایت محتوا خیلی خیلی قوی می‌شود. و ما الآن در بخش سرگرمی نیستیم. بله ما در مایکروسافت بازی هِیلو (Halo) را که یک بازی ویدیویی بزرگ است ساخته‌ایم ولی در اصل، ما یک پلتفرم هستیم و کارهای نرم‌افزاری، چه صوتی باشد یا نوشتاری یا گرافیکی، کارهای سختی هستند. درست کردن بعضی چیزها ۱۰ سال زمان می‌بَرَد، IPTV و زیرساختی که آنجا هست، ده سال زمان برد تا ساخته شد. حالا بالاخره میوه داده و ما آدم‌هایی مثل رفقای AT &T را داریم که آینده کمپانی‌شان را به ساماندهی آن گره زده‌اند. ما در ابتدای راه هستیم. 

والت: بیل تو اینجا نبودی. ولی استیو یک قابلیت جدید برای اپل‌تی‌وی نشان داد که یوتوب را مستقیماً روی تلویزیون نمایش می‌داد. (رو به استیو) در این بخش چیزهای بیشتری از شما خواهیم دید؟ همان طور که بیل گفت، خودت را یک سرگرمی‌ساز می‌بینی؟ منظورم جدای از نقشی است که در دیزنی داری، در اپل چطور؟ 

استیو: من فکر می‌کنم مردم می‌خواهند از محتوایی که دوست دارند، در زمان مورد علاقهٔ خودشان و به شکل مورد علاقه‌شان، و روی دستگاهی که دوستش دارند، لذت ببرند. و این، نهایتاً کمپانی‌های بخش سرگرمی را به سمت انواع مختلفی از مدل‌های کسب و کار سوق خواهد داد. و این چیز خوبی است. یعنی اگر یک کمپانی سرگرمی باشی، این عالی است. اکثر مردم می‌خواهند از محتوای دلخواه‌شان به دفعات و به اَشکال مختلف لذت ببرند. 

علت حضور ما در میدان کسب و کار هم همین است. ولی ارائه محتوا به اَشکال مختلف گاهی اوقات کار سختی است. در مورد صنعت موسیقی (ظهور آیتونز)، سرعت اینترنت به اندازهٔ بالا رفته بود تا که دانلود آسانِ آهنگ‌ها را ممکن کند. هیچ جایگزینی که قانونی باشد وجود نداشت و فعالان بخش موسیقی چند انتخاب اشتباه در نوع واکنش به آن شرایط داشتند، اما آنها هنوز در تلاشند تا انتقال به این الگوی کاملاً متفاوت برای کسب و کار را انجام دهند، یا الگوهایی برای انجام کارشان زیر فشار حملات سارقان آثار را به اجرا در آورند. کاری ندارد برخی از اشتباهاتِ انجام شده را پررنگ کنیم، ولی یادمان نرود که این کار، کارِ بسیار مشکلی است. 

و در مورد هالیوود، فکر می‌کنم با دیدن آنچه در صنعت موسیقی رخ داده، آنها یاد گرفته‌اند که چه بکنند و چه نکنند، ولی هنوز در حال تلاش برای رسیدن به یک نقشه راه هستند. اینکه چطور بعضی از تغییرات را، مدل‌های کسب و کار مختلف و پلتفرم‌های متنوع را اجرایی کنند، و به مشتریانشان آزادی بیشتری در مورد زمان و چگونگی تماشای برنامه‌ها بدهند. و به گمانم حجم زیادی از آزمایش و ایده‌پردازی در جریان است که خیلی خوب است. به خصوص برای صاحبان محتوا خیلی خوب خواهد شد. 

والت: اگر ممکن هست می‌خواهم برای یک دقیقه راجع به رابط کاربری کامپیوترهای شخصی بپرسم. (رو به بیل) ویستا به تازگی بیرون آمده که بهترین ویندوز شما تا امروز است، پیشرفت‌هایی در زمینهٔ رابط کاربری در آن هست. (رو به استیو) و شما در حال آماده کردن یک نسخه دیگر از Mac OS به نام لئوپارد برای پاییز هستید، که از پیش‌نمایش عمومی آن بر می‌آید که خیلی پیشرفت کرده. اما اساساً، اینها هنوز سیستم‌عامل‌هایی با آیکُن‌ها، فولدرها و منوها هستند. می‌دانم که دارم خلاصه‌گویی می‌کنم. خیلی چیزهای دیگر هست. گجت‌ها، ویجت‌ها و تمام چیزهای باحال دیگر…ولی هنوز می‌شود دید که کلیتش همان چیزی است که از اول بود، چیزی که زیراکس روی آن تحقیق کرده بود. آیا در آینده نزدیکِ چهار یا پنج ساله، ممکن هست که یک الگوی جدید برای سر و شکل دادن به رابط کاربری کامپیوترهای شخصی وارد عرصه شود؟ تلفن‌های همراه و سایر چیزها فعلاً به کنار، فقط کامپیوترهای شخصی. بیل؟ 

بیل: یکی از چیزهایی که مدت‌ها است پیش‌بینی‌اش می‌کنند ورود فناوری ۳D به این رابط کاربری است. و آزمایش‌های زیادی هم صورت گرفته، مثلا سایت‌های اینترنتی که یک جورهایی در آنها راه بروید و مردم را ملاقات کنید، ولی در حقیقت، غنا و سرعت تکنولوژی، هنوز به اندازه کافی تقویت نشده. کم کم داریم چیزهایی را در سرویس‌های نقشه می‌بینیم، و در تعداد کمی از سایت‌ها هم. کیفیت گرافیک و ابزارها و سایر چیزها دارد به نقطه‌ای می‌رسد که ۳D واقعاً کاربردی شود. بنابراین قطعاً می‌شود گفت که وقتی به یک فروشگاه آنلاین می‌رویم، مثلاً بوک استور، قادر به دیدن کتاب‌های چیده شده در قفسه‌ها خواهیم بود، درست همان‌طور که دوست داریم، یا همان‌طوری که در یک فروشگاه کتاب واقعی هستند. 

بنابراین ۳D یک روش جدید برای سر و شکل دادن به چیزها است، به خصوص که داریم محتواهای چندرسانه‌ای بیشتری را روی کامپیوتر دریافت می‌کنیم، انتخاب‌های بیشتر و ناوبری بهتر نسبت به گذشته. و می‌توانیم آن را به دنیای ارتباطات هم ببریم، جایی که کامپیوتر نقشی مرکزی‌تر را بازی می‌کند، و یک جورهایی دارد جای PBX را می‌گیرد، که از آخرین کامپیوترهای بزرگ در بخش تجاری بود. این تغییر بزرگی خواهد بود که از راه می‌رسد. و این مورد که بتوانیم ورودی‌های طبیعی (صدا، دست خط، ژست‌های حرکتی و …) را وارد کارکنیم، منجر به تغییرات بعدی خواهد شد. 

والت: و در مورد امکانات لمس چندگانه چطور؟ خیلی جذاب است. مشخصاً استیو چند مورد از آن را موقع معرفی آیفون نشان داد. استیو بالمر هم امروز چیزهایی را روی وسیله رایانش سطحی شما نشان داد. هر چند این بخشی از برنامه ما نیست. اما HP هم که اسپانسر این کنفرانس است یک نمایشگر چندلمسی در سالن اصلی دارد. آیا این فناوری راهش را… 

کارا: یک جور گزارش اقلیت و این جور چیزها. 

والت: آره. آیا این راهش را به کامپیوتر باز خواهد کرد. شاید شما به آن بگویید دستکاری مستقیم اشیاء توسط دست و انگشتان. آیا این به عنوان یک رابط کاربری جدید یا بخشی الحاق‌شونده به رابط کاربری، بدل به جریان اصلی مثلاً برای لپتاپ‌ها خواهد شد یا اینکه در حوزه دستگاه‌های خاص باقی می‌ماند؟ 

بیل: خُب، از لپتاپ‌ها فراتر می‌رود. نرم‌افزار بخش بصری کار را بر عهده دارد، یک دستگاه بازی را تصور کن که فقط چوب -هاکی، گلف و…- را بر می‌داری و آن را حرکت می‌دهی یا راکت تنیس را. 

والت: یکی شبیه این را داریم. 

کارا: آره. Wii.  

والت: بله، Wii.  

بیل: نه، این مثالش نیست. شما نمی‌توانید راکت تنیس‌تان را بلند کنید… و حرکتش دهید 

کارا: اُه، راکت تنیس. 

والت: اُه، متوجه منظورت شدم، آره. 

کارا: درست است. 

بیل: نمی‌توانید کنار دوستانتان بنشینید و این کارهای طبیعی را انجام دهید. آن (Wii) یک دستگاه ۳D موضعی است. این که می‌گویم، یک دستگاه تشخیص ویدیویی است. یک دوربین که اتفاقات را تشخیص می‌دهد. و در جلسات، مثلا ویدیو کنفرانس‌ها، نمی‌دانی چه کسی دارد حرف می‌زند، فقط صدا هست. بنابراین دوربین در همه جا به کار خواهد آمد. و البته باید آن را طوری طراحی کنیم که نگرانی‌های مردم درباره حریم خصوصی هم به طور مناسبی لحاظ شود، اما در کل نرم‌افزار می‌تواند بخش دیداری کار را بر عهده بگیرد و خیلی خیلی هم ارزان است. این یعنی چنین وسایلی می‌توانند خیلی فراگیر شوند. اینکه فقط در دستگاه‌های لپتاپ باشند را رها کن. راجع به این حرف بزن که می‌تواند بخشی از اتاق ملاقات یا اتاق نشیمن خانه باشد یا … 

والت: ولی در مورد لپتاپ، نمی‌دانم، شاید نیازی به تغییرات بزرگ در آن نباشد و این چیزی که داریم عالی است، وقتی لپتاپ را روشن می‌کنم، چه لپتاپ ویندوز ویستا باشد چه مکبوک، پیشرفت‌هایی نسبت به قبل هست، ولی کلیتش همانطوری مانده که ۱۰ سال پیش بود. البته گرافیک و سایر چیزها خیلی بهتر شده. 

کارا: داریم درباره یک تغییر بزرگ در هر دو کمپانی صحبت می‌کنیم. 

والت: اما، ما الآن ماوس را داریم، آیکُن‌ها را داریم، چیزها را جا به جا می‌کنیم، منظورم این است که تو از این گفتی که سال ۸۴ چه قمار بزرگی روی رابط گرافیکی کردید و بعد روی ویندوز ادامه پیدا کرد. ما هنوز همین رویکرد را می‌بینیم و دارم از خودم می‌پرسم که آیا چیزی تغییر خواهد کرد یا خیر. 

بیل: ویژگی‌های لمسی، نوشتاری، گفتاری، و دیداری وارد می‌شوند، ولی نه در قالب یک تغییر رادیکال. فکر می‌کنم تأثیر سیر تکامل را هم دست کم گرفته‌ای، چون که سال به سال با آن زندگی کرده‌ای. بگذار اینطور بگویم که اگر تو را به ده سال قبل بفرستیم و برگردی، خواهی گفت که کسب‌وکار جستجو به میدان آمده و راه اصلی برای پیدا کردن چیزهای نو است. برچسب زدن و آن هم در کنار جستجو قرار گرفته. تکامل چیز خیلی خوبی است

در حقیقت، حتی در این سیر تکاملی، مثلاً کارهایی که در آفیس انجام دادیم، یک تعادلی به ذهن خطور می‌کند. ما هر وقت تغییری را ایجاد می‌کنیم، برخی از کاربران احساس می‌کنند باید وقت بیشتری بگذارند تا به آن عادت کنند. ولی تکامل خوبی شکل گرفته، البته ویژگی‌های طبیعی رابط کاربری به طرزی انقلابی در حال تغییرند و خیلی خیلی نوآورانه خواهند بود. این، به علاوه ۳D که قبلا درباره‌اش گفتم.

کارا: استیو؟ می‌دانم که دارید روی یک چیزی کار می‌کنید، و قرار است خیلی قشنگ باشد و به زودی آنرا خواهیم دید. 

والت: و نمی‌توانی درباره‌اش حرف بزنی. 

استیو: آره. 

والت: بیل تمام برنامه‌های سرّی‌اش را گفت. تو هیچ کدام را نگفتی. 

استیو: می‌دانم، منصفانه نیست. ولی فکر می‌کنم یک سؤال داریم که خیلی هم ساده است، و آن این است که چه مقدار از کارهای انقلابی که افراد در حال انجامش هستند روی پی‌سی‌ها انجام خواهد شد و چه مقدارش روی ابزارهای پُست پی‌سی. و تب زیادی شکل گرفته که این کارها روی پُست پی‌سی ها باشد چون حیطهٔ دست‌نخورده‌ای است و دستگاه‌های متمرکزتری در آن وجود دارد و این افسانهٔ بی‌نهایت اپلیکیشن که باید در بی‌نهایت بازار کاربرد داشته باشند، اینجا وجود ندارد. 

و من فکر می‌کنم در این بخش انقلاب قدرتمندی را شاهد خواهیم بود، در بخش دستگاه‌های پُست پی‌سی. حالا پرسش این است که چقدر تغییر در پی‌سی‌ها اِعمال کنیم. ما داریم روی چیزهای فوق‌العاده‌ای کار می‌کنیم، و مطمئنم که مایکروسافت هم همین‌طور است. ولی بخشی از تغییرات باید ملایم‌تر باشد، چون ما ده‌ها میلیون کاربر داریم، و بیل صدها میلیون کاربر دارد، کاربرانی که با سیستم‌عامل‌های ما خو گرفته‌اند و دنبال یک ماشین با شش چرخ نمی‌گردند. ماشین چهارچرخه را دوست دارند و نمی‌خواهند با جوی استیک رانندگی کنند. از فرمان گِرد ماشین فعلی‌شان راضی‌اند. 

و بنابراین همان‌طور که بیل گفت در برخی موارد، مجبوریم فقط چیزهای موجود را تکمیل کنیم و در برخی موارد، می‌شود چیزهای جدیدی را جایگزین کرد. ولی فکر می‌کنم تفکر انقلابی، الآن روی دستگاه‌های پُست پی‌سی متمرکز شده است. 

کارا: می‌خواهم یک سؤال شخصی دیگر بپرسم. فقط چند دقیقه‌ای وقت داریم تا بعدش برویم سراغ پرسش‌های حضار. قصد ندارم این را موردی شبیه لحظه‌های کاری باربارا والترز بنامم و از شما بپرسم که دوست داشتید کدام درخت باشید، اما بهترین… 

والت: بگذارید به شما بگویم، خیلی دوست می‌داشت باربارا والترز باشد. 

کارا: نه، اصلاً. این بزرگترین سوءتفاهم است… 

استیو: دینگ. 

کارا: دینگ، باشد. ممنون استیو. (سؤال) درباره رابطه‌تان. منظورم این است که شماها مسلماً وارد تاریخ خواهید شد، در کتاب‌های تاریخ همین الآن هم چیزهایی هست. ولی بزرگترین سوءتفاهم در رابطه‌تان و دربارهٔ دیگری، چه بوده؟ ممکن است بگویید آن جنگ و دعواها. کدام یک از بین آنها؟ 

استیو: ما ازدواج‌مان را برای یک دهه مخفی نگه داشتیم. (خنده حضار.) 

کارا: کانادا. آن سفر به کانادا. 

بیل: (بیل با لبخندی محو، به نقطه‌ای خیره شده. انگار دارد به سؤال فکر می‌کند. دیدن تصویر خیرهٔ او روی تلویزیون‌های صحنه، حضار را دوباره به خنده می‌اندازد.) در کل، فکر نمی‌کنم هیچ کدام از ما چیزی برای شکایت کردن داشته باشیم. و می‌دانم که پروژه‌هایی مثل پروژه مک، یک چیز افسانه‌ای بود، یک همکاری بامزه که در آن ریسک زیادی را پذیرفتیم. ما در آن ویدیو (احتمالاً ویدیوی پخش شده در ابتدای جلسه) خیلی جوان‌تر به نظر می‌رسیدیم. 

استیو: آره. 

کارا: (رو به بیل) در اولی تو ۱۲ ساله به نظر می‌رسیدی. 

بیل: سعی می‌کنم این طوری به نظر برسم. 

استیو: ۱۲ ساله هم بود. 

بیل: ولی، نه، کار کردن با هم خیلی مفرح بود. در واقع من یک جورهایی دلم برای آدم‌هایی که دیگر در اطرافمان نیستند تنگ شده. می‌دانی، در این صنعت آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. برای همین خیلی خوب است وقتی می‌بینی یک نفر تمام این مدت به کار چسبیده و این سابقه از کارها -موفق یا ناموفق- را دارد. صنعت ما درباره بعضی چیزها کلاً دیوانه می‌شود، مثلاً، همیشه این تصور هست که یک کمپانی که تا الآن موفق بوده، دارد می‌رود که نابود شود، و چیزهایی از این دست. برای همین، خیلی خوب است که آدم‌هایی را در کنار داشته باشی که موج‌های مختلف را دیده‌اند و هنوز وقتی پایش می‌افتد حاضر به ریسک کردن و آوردن یک چیز تازه به صحنه‌اند. 

والت: یک سؤال آخر و بعد به سراغ حضار می‌رویم. 

کارا: اُه، نه. استیو جوابمان را نداد. 

والت: ببخشید؟ 

استیو: من جواب ندادم. 

والت: اُه، ببخشید. 

کارا: فقط راجع به ازدواج سرّی‌شان حرف زد… 

والت: اُه، فکر کردم جوابش همان بود. 

استیو: نه، آن جوابم نبود. ببین، وقتی من و بیل اولین بار همدیگر را دیدیم و در روزهای اولی که با هم کار می‌کردیم، در کل، هر دومان جوان‌ترین آدم‌های داخل اتاق بودیم، نه؟ به صورت تکی یا روی هم رفته. من شش ماه از او بزرگترم، ولی تقریباً در یک سن و سالیم. و الآن، وقتی داریم در کمپانی‌های خودمان کار می‌کنیم، تو را نمی‌دانم بیل، ولی من اکثر اوقات مُسن‌ترین آدمِ توی اتاقم. (با مکث) و به همین خاطر است که حضور در اینجا را دوست دارم. (خنده حضار. منظور استیو این بود که در این جلسه این حس پیر بودن را ندارد.) 

والت: خوشحالم که کمکی کرده‌ایم. 

استیو: و می‌دانی، من به اکثر چیزهای زندگی از پشت ترانه‌های باب دیلن یا بیتلز نگاه می‌کنم، و یک خط در ترانه‌ای از بیتلز هست که می‌گوید: «تو و من خاطراتی داریم…طولانی‌تر از جاده‌ای که جلوی‌مان رفته تا دوردست‌ها…» و در اینجا (بین خودش و بیل) این جمله آشکارا صدق می‌کند. 

کارا: اُه، چه قشنگ. 

والت: اُه، می‌دانی چیست؟ فکر می‌کنم باید همینجا تمامش کنیم. بیایید همینجا تمامش کنیم. 

کارا: من یک کوچولو اشک اینجا دارم. 

والت: خیلی خیلی ممنون. (تشویق؛ حضار به افتخار گیتس و جابز، حدود سی ثانیه ایستاده دست می‌زنند.) 

کارا: وآو. بسیار خوب. چند تا سؤال از طرف حضار. 

والت: سؤال‌ها. می‌شود کمی نور داشته باشیم؟ 

راجر: راجر مک نِیمی از اِلِوِیشن پارتنرز (Elevation Partners). مرسی دوستان، فوق‌العاده بود. خیلی ممنون. سال آینده یک انتخابات بزرگ در پیش رو داریم و من کنجکاوم که بدانم آیا هیچ مسئله خاصی هست که در نظر شما اهالی دره سیلیکُن لازم باشد همگی آن را به شکلی مؤثر با رئیس‌جمهوری بعدی در میان بگذاریم. هر مورد مشترک اجتماعی که باشد. چون خیلی عجیب است، ما در واقع هیچ مشکلی را از زبان دست اندر کاران نمی‌شنویم و من کنجکاوم بدانم آیا شما چیزی در ذهن دارید؟ 

والت: بیل؟ 

بیل: بله، مطمئناً آموزش یکی از مواردی است که من در بالای فهرست می‌گذارم. 

راجر: آیا راه‌حل‌های تکنولوژیکی وجود دارد که بشود در این باره کاری کرد یا اینکه فقط… 

بیل: نه. تکنولوژی می‌رود که بیشتر و بیشتر مفید باشد، ولی روش سنجیدن معلمین و امتیازبندی‌ها، نوع طراحی مدارس، و انتظاراتی که وجود دارد… اینها فقط تکنولوژیک نیستند. بیشتر یک رَویه بنگاه‌داری داریم که فرصت‌های جدیدی در آن هست. قاعدتاً مباحث زیادی پیرامون روش‌های مختلف انجامِ آن وجود خواهد داشت. 

والت: استیو؟ 

استیو: پسر، ما واقعاً مشکلات بزرگی داریم و فکر می‌کنم [راه‌حل] اکثر آنها خیلی بزرگتر از چیزی است که دره سیلیکُن الآن در آستین دارد. بنابراین امیدوارم که برخی از آنها حل شوند. در عین حال فکر می‌کنم یادمان رفته که چقدر صنعت ما وابسته به ثبات و امنیت است. ببین، ما از یک دوره طولانی ثبات برخوردار بوده‌ایم و توانسته‌ایم روی تکنولوژی و گسترش کسب‌و‌کارهای خودمان تمرکز کنیم و گاهی فکر می‌کنیم که این [ثبات] همیشگی خواهد بود. 

یکی از حوزه‌های خیلی جذاب که همه ما تحت تأثیرش هستیم، بخش تأمین انرژی است. و کار خیلی زیادی در این بخش در جریان است، می‌دانم که سرمایه‌گذاری زیادی هم شده، نمی‌دانم که آیا نتیجه‌ای هم خواهد داشت یا نه، ولی سرمایه‌گذاری زیادی روی انرژی‌های جایگزین صورت گرفته و شاید دره سیلیکُن بتواند نقش کوچکی در این میان بازی کند. 

کارا: شما دو نفر در این بخش سرمایه‌گذاری کرده‌اید یا… 

بیل: مقداری. 

کارا: که می‌تواند رقم زیادی باشد. (خنده حضار) 

بیل: یک میلیارد دلار اینجا و آنجا. (خنده حضار) 

والت: استیو، تو در این زمینه سرمایه‌گذاری کرده‌ای؟ 

استیو: نه. 

کارا: فقط قدردان هستی. 

استیو: آره، فقط از این کارها تقدیر می‌کنم. 

والت: آنجا (سؤال بعدی). 

دان: سلام. دان اُکلند از سونی پیکچرز (Sony Pictures). سؤال من این است که معیار تنوع بیش از حد چیست؟ چند باری در خلال بحث، اشاره شد به این حقیقت که الآن ریزپردازنده‌ها خیلی ارزان شده‌اند، حافظه‌ها ارزانند، و نرم‌افزارها در همه جا موجودند. زندگی شخص من با استانداردهای فناوری بهتر شده است، مثل استانداردهای کدگذاری، استانداردهای شبکه. ولی به نظر می‌رسد که داریم به جایی می‌رسیم که تنوع دارد به دَر جا زدن می‌انجامد، تا حدی که شاید ما قادر به داشتن انواع وسایل همگرا (قابل استفاده در کنار هم) که فکر می‌کنم همه قدرشان را می‌دانند نباشیم. 

از خودم می‌پرسم که آیا این وضعیت شبیه وضعیت بیمه درمانی یا ترانزیت انبوه نخواهد شد؟ چون در این حوزه‌ها به نظر می‌رسد هیچ وقت نشود آب رفته را به جوی برگرداند. و من می‌خواهم نقطه نظرات شما در این باره را داشته باشم که آیا هنوز فرصتی برای داشتن دستگاه‌های همگرای عالی که واقعاً زندگی مردم را راحت و غنی کنند، وجود دارد یا خیر؟ 

والت: استیو؟ 

استیو: خُب، فکر می‌کنم من و بیل بتوانیم توافق کنیم که تعدادشان را به دو تا کاهش دهیم. (خنده حضار) نه، من معتقدم محدود کردن تخیل و نوآوری بسیار سخت است. به گمانم همیشه چیزهای نو و عالی خواهیم داشت. و فکر می‌کنم این بخشی از آن چیزی است که باید تحملش کنیم تا نوآوری را داشته باشیم. بایستی این سختی‌ها را تحمل کنیم تا به نوآوری برسیم. 

بیل: من فکر می‌کنم بازار خیلی خوب می‌فهمد که چه موقعی به تنوع نیاز داریم و بعد چه موقعی باید از شرش خلاص شد. 

استیو: و بعد گاهی اوقات دوباره بگذاریم برگردد. 

بیل: آره. (خنده حضار). آره. منظورم استانداردها و اینجور چیزها بود. استانداردهای اینترنتی خیلی قوی بوده و هستند، فرمت‌های ویدیویی و چیزهایی از این دست. و به همین خاطر من اثری از مانع بر سر گسترش دستگاه‌های همگرا نمی‌بینم. مطئمناً در حوزه بی‌سیم راهکارهای زیادی وجود دارد، ولی فضای خیلی سالمی است. هر کدامشان شایستگی‌های خاص خود را دارند. چند تایی از آنها غلبه پیدا خواهند کرد و بقیه را از دور خارج می‌کنند، ولی من فکر می‌کنم صنعت ما در مواردی که دیگر نوآوری‌ای وجود نداشته خیلی خوب از پس اتکا بر استانداردها بر آمده است و بعد تمرکز بر جاهایی قرار گرفته که هنوز رویکرد مناسب‌تر کشف نشده. 

والت: جسی؟ 

جسی: سلام. جسی کورنبلوت هستم از هِدباتلر.کام (HeadButler.com). از آنجا که شما دیگر جوان‌ترین آدم‌های جمع نیستید، احتمالاً به جا است که سؤالی در رابطه با میراث از هر یک از شما بپرسم. بیل، احتمالاً گزنده‌ترین منتقدان تو هم باید تصدیق کنند که کارهای بشردوستانه‌ات، بزرگ و افسانه‌ای است، و اگر ادامه‌اش دهی احتمالاً می‌تواند کارهایت در مایکروسافت را تحت‌الشعاع قرار دهد. (تشویق شدید بیل از طرف حضار) اگر مجبور باشی یک میراث برای خودت انتخاب کنی، چه خواهد بود؟ و استیو، آیا شده به بیل نگاه کنی و با خودت فکر کنی که او چقدر خوشبخت است که یک کمپانی غنی از استعداد دارد که مجبور نبوده هر روز شخصاً بر سر کار حاضر شود و آن را (از سقوط) نجات دهد، و اینکه، ای کاش من هم این فرصت را داشتم؟ (خنده حضار) 

کارا:  عمراً به این سؤال جواب نمی‌دهد. 

والت: بیل؟ 

بیل: خُب، مهمترین چیزی که من بخت حضور در آن را داشته‌ام، جدای از اینکه الآن چه می‌کنم، [انقلاب] کامپیوترهای شخصی بوده. می‌دانی، این چیزی بود که باهاش بزرگ شدم، در نوجوانی، تا بیست و بعد سی سالگی. حتی نمی‌دانستم که آیا روزی ازدواج خواهم کرد یا نه چون خیلی با آن گره خورده بودم. این مشغولیتِ تمام زندگی من بوده. و واقعاً خوشبخت بوده‌ام که این مهارت‌ها و منابع را داشته‌ام -البته مهارت‌ها را در اولویت اول قرار می‌دهم- و قادر شده‌ام با کمک این دو تا، تجربیات خودم را به نفع مردمی که از تکنولوژی، و همین طور دارو و درمان، برخوردار نبوده‌اند توسعه بدهم تا به آنها کمکی شده باشد. بنابراین داشتن این دو (مهارت و منابع) جای شکر زیادی دارد. ولی چیزی که…اگر داخل مغز مرا نگاه کنی پر است از نرم‌افزار، و می‌دانی، جادوی نرم‌افزار و اعتقاد به نرم‌افزار و غیره، این قرار نیست عوض بشود. 

استیو: خُب سؤال تو این بود که آیا من آرزو می‌کنم ای کاش مجبور نبودم هر روز به اپل بروم؟ 

جسی: نه، اگر یک کمی به بیل حسودی بکنی، در مورد کار دومی که دارد. 

استیو: اُه، نه. من فکر می‌کنم دنیا… 

کارا: کار دیگری هست که بخواهی بکنی. 

استیو: من فکر می‌کنم دنیا جای بهتری شده چون بیل تشخیص داده که هدفش این نیست که ثروتمندترین آدمِ گورستان باشد، خُب؟ این چیز خوبی است و بیل دارد با پولی که در آورده کلی کار خوب می‌کند. ببین، مطمئنم بیل هم در این مورد مثل من بوده. من در یک طبقه اجتماعی متوسط بزرگ شدم، متوسط رو به پایین، و هرگز زیاد نگران پول نبودم. و اپل در همان اوایل آنقدر موفق بود که من خوشبختانه مجبور نبودم دیگر به فکر پول باشم. و برای همین توانستم روی کارم و بعدها روی خانواده‌ام تمرکز کنم. و یک جورهایی به خودمان دو تا به عنوان خوشبخت‌ترین آدم‌های روی کره زمین نگاه می‌کنم چون ما آن چیزی را که دوستش داشتیم پیدا کردیم و در زمان درست در جای درست بودیم و برای ۳۰ سال توانستیم هر روز با خوش‌فکرترین آدم‌های دنیا، روی چیزهایی که دوستشان داشتیم کار کنیم. 

و خیلی سخت است که آدم بتواند از این شادتر باشد. خانواده و کار. چه چیز بیشتری می‌توانی بخواهی؟ بنابراین زیاد به میراث فکر نمی‌کنم. فقط به این فکر می‌کنم که هر روز صبح بتوانم بیدار شوم و بروم سراغ این همکاران فوق‌العاده‌ام تا شاید بتوانیم چیزی درست کنیم که دیگران هم به اندازه خود ما دوستش داشته باشند. و اگر بتوانیم این کار را بکنیم، عالی خواهد شد. 

راب: استیو، بیل، ممنون. راب کیلیون هستم، با شریکم اینجاییم. ما یک کسب و کار اینترنتی ۱۰۰ نفره داریم. و می‌خواهم بدانم اگر یک نصیحت فوق‌العاده ارزشمند وجود داشته باشد که شما بتوانید به ما بدهید تا تلاش کنیم کمی از آن ارزشی را که شما در کمپانی‌های فوق‌العاده‌تان ایجاد کرده‌اید، داشته باشیم، آن تک نصیحت چیست؟ 

بیل: خُب، در واقع فکر می‌کنم در مورد هر دو شرکت -اگر اشتباه می‌کنم تصحیحم کن استیو- شور و هیجان را فقط ارزش‌های اقتصادی ایجاد نکرده. حتی در سال ۱۹۷۵ که در مایکروسافت برای خودمان نوشتیم «یک کامپیوتر بر روی هر میز و در هر خانه» متوجه این نبودیم که اُه، برای این کار، باید یک کمپانی بزرگ باشیم. (خنده حضار) هر بار با خودم فکر می‌کردم، “اُه خدا، می‌توانیم اندازه شرکت را دو برابر کنیم؟ وای، می‌شود این همه آدم را هدایت کرد؟ باز هم کارمان مفرح خواهد بود؟” و این طوری بود که با هر بار بزرگ شدن کمپانی می‌گفتیم این دیگر آخری بود. و به همین خاطر چیزهای اقتصادی در صدر فهرست نبود. 

این تصور که بتوانیم در خط مقدم فناوری باشیم و چیزهای جدید را ببینیم و کارهای مورد علاقه‌مان را انجام دهیم و قادر به آوردن افراد متفاوت -که همکاری با آنها لذت بخش بود- باشیم، سرانجام در پیوند با مجموعه‌ای از مهارت‌ها و یادگیری اینکه چطور آن افراد و آن مهارت‌های گسترده را به خوبی در کنار هم به کار بگیریم، یکی از بزرگترین چالش‌های ما بود. 

و من شاید بیشترین اشتباهاتم را در این حوزه مرتکب شدم، ولی دست آخر بعضی از آن تیم‌های کاری در کنار هم فوق‌العاده کار کردند. بنابراین فکر می‌کنم نکته اصلی آدم‌ها و شور و شوق هستند. و خیلی جالب است که کسب و کار ما با این روش پیشرفت کرد و شد اینی که الآن هست. 

استیو: آره. بعضی‌ها می‌گویند که باید به کاری که می‌کنی علاقه بسیار زیادی داشته باشی و این کاملاً درست است. چون که اگر علاقه‌ای نداشته باشی، کار کردن خیلی سخت می‌شود و هر آدم عاقلی بالاخره کم می‌آورد. واقعاً [استمرار] سخت است. و باید کارت را در یک دوره زمانی طولانی ادامه دهی. بنابراین اگر عاشقش نباشی، اگر از انجامش لذت نبری، اگر واقعاً دوستش نداشته باشی، شکی نیست که رهایش خواهی کرد. و در واقع، این اتفاقی است که برای اکثر مردم می‌افتد. 

اگر به کسانی که در چشم مردم موفقند و آنهایی که ناکامند نگاه کنی، در اغلب موارد، آدم‌های موفق کارشان را دوست داشته‌اند و همین بوده که ثابت قدم نگه‌شان داشته، منظورم در مواقعی است که کارد واقعاً به استخوان می‌رسد. در این جور مواقع آنهایی که عاشق نبوده‌اند کار را رها کرده‌اند چون عاقلانه انتخاب کرده‌اند، متوجه هستید؟ چه کسی هست که بدون علاقه بخواهد به این کار بپردازد؟ بنابراین کلی کار سخت هست، دائماً کلی نگرانی و اضطراب هست و اگر عاشق کارت نباشی، شکست خواهی خورد. پس باید دوستش داشته باشی و باید علاقه داشته باشی و فکر می‌کنم این مهم‌ترین مسئله است. 

دومین مورد این است که باید واقعاً یک نخبه‌یاب خوب باشی؛ چون فرقی نمی‌کند که چقدر باهوشی، به هر حال نیازمند یک تیم از آدم‌های درجه یک هستی و باید یاد بگیری که چطور به سرعت افراد را بسنجی و بدون اینکه آنها را کامل بشناسی تصمیم خوبی بگیری و استخدامشان کنی، و اینکه ببینی کارت چطور پیش می‌رود و بتوانی بینش خودت را بهبود دهی و به شکل‌گیری یک سازمان کمک کنی که دست آخر خودش بتواند خودش را بسازد، و به خاطر همین موارد باید دور و برت آدم‌های خوبی داشته باشی. 

والت: لیز. 

لیز: لیز بایر هستم. به گمانم این سؤال یک کنجکاوی تاریخی است. شما به دو روش کاملاً متفاوت به شکار فرصت‌هایی مشابه رفته‌اید. چه چیزی درباره اداره کسب‌و‌کار خودتان هست که با دیدن طرف مقابل، آرزو کرده‌اید ای کاش زودتر، یا قبل از او به ذهنتان خطور می‌کرد و آن را می‌داشتید؟ 

بیل: (بعد از مکث) خُب، من حاضرم کلی بدهم تا سلیقهٔ استیو را داشته باشم (خنده بلند حضار) او یک… به هیچ وجه شوخی نکردم. از دیدگاه سلیقهٔ شهودی، هم در مورد مردم (کاربران) و هم در مورد محصولات… می‌دانید ما در جلسات بررسی مک می‌نشستیم، جایی که سؤالاتی در مورد انتخاب‌های نرم‌افزاری و چگونگی انجام کارها وجود داشت، که من از دیدگاه مهندسی به آنها نگاه می‌کردم، و خُب ذهن من اینطوری کار می‌کند. و می‌دیدم که استیو فقط بر اساس حسش در مورد کاربر و خود محصول، یک تصمیم را می‌گرفت. که حتی توضیحش هم برای من سخت است. روش او برای انجام کارها متمایز است، به گمانم جادویی است. و در این مورد فقط می‌شود گفت، وآو! (خنده حضار) 

استیو: می‌دانی، از آنجایی که من و واز (استیو وازنیاک) شراکتمان را برای ساختن یک محصول یکپارچه شروع کردیم، در همکاری با دیگران زیاد خوب نبودیم. و در واقع، خیلی بامزه است که مایکروسافت، یکی از معدود کمپانی‌هایی است که ما توانستیم با آن همکاری کنیم، که واقعاً برای هر دوی ما خوب جواب داد. ما زیاد در این مورد خوب نبودیم، در حالی که بیل و مایکروسافت واقعاً در همکاری فوق‌العاده بودند و علتش این بود که آنها از روز اول همه چیز را یک‌جا نمی‌ساختند و به همین خاطر یاد گرفتند چطور با دیگران همکاری‌های خیلی خوب شکل دهند. و فکر می‌کنم اگر اپل می‌توانست کمی بیشتر، از این خصلت را در دی.ان.ای (DNA) خودش داشته باشد، بی‌نهایت موفق می‌شد. و فکر می‌کنم اپل این را یاد نگرفت تا چندین، تا چند دهه بعد. (لبخند بیل) 

والت: آنجا. 

چارلی: سلام. چارلی برنر هستم از فیدِلیتی اینوِستمِنتز (Fidelity Investments). در صنعت خدمات مالی، ما خیلی جدی روی بزرگ شدن و بازنشستگی متولدین دوره انفجار جمعیت (متولدین ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴) کار می‌کنیم، یک آمارگیری خیلی بزرگ. 

استیو: ما هنوز آنقدرها پیر نیستیم. (خنده حضار) 

چارلی: نه، سؤالم با آن چیزی که در وهله اول به نظر رسید فرق دارد. بخش اعظم آن نوآوری‌هایی که از طرف کمپانی‌های کامپیوتری و اینترنتی معرفی می‌شود، به سمت جوان‌ها گرایش دارد. از خودم می‌پرسم که آیا در کمپانی‌های شما فعالیت‌هایی در حال انجام هست که بتواند تصدیق کند چه اتفاقاتی با تغییر نسل‌ها خواهد افتاد یا خیر؟ 

استیو: اُه، این (گرایش به سمت جوان‌ها) درست نیست. یک نمونه برایت می‌گویم. وقتی ما تولید دوربین‌های ویدیویی برای اکثر کامپیوترهامان را شروع کردیم، بازخوردهای دریافتی که همه سنی را شامل می‌شد، از تصورمان خارج بود و مردم همین حالا هم دارند کامپیوترها را برای نوه‌های خود یا پسرها و دخترهایشان که بچه‌دار شده‌اند می‌خرند، فقط برای اینکه بتوانند [از راه دور] با آنها در تماس باشند. و بزرگسالان بیشتر از جوان‌ها ویدیو کنفرانس برگزار می‌کنند. و این برای ما غیرقابل تصور بود. این فقط یک نمونه کوچک است، ولی ده‌ها نمونه دیگر وجود دارد. مثلاً سالخوردگانی که دارند مستقل زندگی می‌کنند و می‌خواهند با فامیل خودشان در ارتباط باشند یا کارهای دیگری انجام دهند. 

بیل: آره، من هم فکر می‌کنم وقتی به مقیاس بازار نگاه کنیم، این دیدگاه مناسبی است. و چرا عالی است که کمپانی‌هایی هستند که در حال بررسی خدمات ارائه شده به سالخوردگانند؟ من فکر می‌کنم رابط کاربری طبیعی در اینجا به طور واضحی کاربردی شده زیرا ماها به کار با چیزهای مختلف از طریق صفحه‌کلید وابسته شده‌ایم و این خیلی برای‌مان راحت و طبیعی است، ولی چیزهای دیگر نه. -و به همین خاطر بود که من سرفس کامپیوتر (Surface computer) را چند هفته پیش به طور خصوصی به چند نفر از مدیرعامل‌ها نشان دادم، و حیرت کرده بودم از اینکه چرا آنها از دیدنش جا خورده‌اند. 

البته کار با این‌ها (کیبورد و فناوری لمسی) اصلاً شبیه هم نیست، ولی وقتی آن را دیدند، این تصور که بشود آلبوم عکس‌ها را با آن مرتب کرد، برای آنها جالب‌تر بود تا برای من. 

استیو: من یک مثال دیگر هم می‌زنم. ما ۲۰۰ فروشگاه داریم، که اندکی به آنها افتخار می‌کنیم. ولی یکی از چیزهایی که در این فروشگاه‌ها انجام می‌شود آموزش فردی است که به آن می‌گوییم یک-به-یک. و الآن به رقم ۱ میلیون جلسهٔ آموزشی در سال رسیده‌ایم که هر جلسه ۱ ساعت به طول می‌انجامد. ۱ میلیون ساعت در سال. 

والت: مدت زیادی از راه‌اندازی‌اش نگذشته، درست است؟ 

استیو: آره، حدود یک سال پیش شروعش کردیم و الآن به ۱ میلیون جلسه در سال رسیده‌ایم. و خیلی از این افراد -لااقل بخشی از آنها، یعنی بیشترشان- بزرگسالانی هستند که می‌آیند و یک ساعت وقت می‌گذارند تا یاد بگیرند چطور از آفیس استفاده کنند یا ویدیوکنفرانس داشته باشند. با پرداخت ۹۹ دلار در سال می‌توانند به دفعات بیایند و برای یادگیری تمام چیزهای مختلف وقت قبلی بگیرند. و این تا الآن عالی بوده.

کارا: آخرین سؤال. 

والت: حالا آخرین سؤال از آن طرف. 

یک آقای ناشناس: همه ما علایق علمی-تخیلی خودمان را به اشتراک می‌گذاریم، مِتاورس (metaverse) یا مِیتریکس (matrix) ، فضاهایی که می‌توانیم از دور، با هم بودن را تجربه کنیم. از شما دو نفر ممنونم که بهترین سیستم‌عامل‌ها را برای چت تصویری و رفتن به مای‌اسپیس (MySpace) در اختیار ما قرار دادید. راه بسیار دوری مانده تا به چیزهایی مثل هولودِک (holodeck) که در پیشتازان فضا (Star Trek) می‌دیدیم برسیم. فکر می‌کنید در ۵ یا ۱۰ سال آینده چه چیزهایی هستند که می‌توانند بهتر از iChat سه پنجره‌ای باشند؟ 

بیل: خُب، من فکر می‌کنم استیو قصد دارد انتقال‌دهنده‌اش (Transporter) را معرفی کند. (خنده حضار) 

استیو: من پیشتازان فضا را می‌خواهم. فقط پیشتازان فضا را به من بدهید. 

بیل: نه، به نظرم غیر از انتقال‌دهنده، اکثر چیزهایی که در فیلم‌های علمی-تخیلی هست در دهه بعدی به واقعیت خواهند پیوست. دیدارهای مجازی، دنیاهای مجازی که نماینده دنیای واقعی و همه علایق مردم در آنها خواهند بود. حرکت در فضای سه‌بعدی یک روش تعامل با ماشین‌ها هم خواهد بود. و فکر می‌کنم سرمایه‌گذاری‌های زیادی که در سطح تحقیقاتی انجام شده در دهه آتی با این پیشرفت‌ها نتیجه خواهد داد. 

والت: استیو؟ 

استیو: من نمی‌دانم. و همین است که هر روز سر کار حاضر شدن را جذاب می‌کند، چون همان‌طور که قبلاً گفتیم، این دوره، دورهٔ بسیار هیجان‌انگیزی در صنعت ما است، خیلی کارهای جدید دارد انجام می‌شود. بنابراین، حتی نمی‌توانم فکر کردن درباره آنچه که در دهه بعدی اتفاق خواهد افتاد را شروع کنم. 

والت: خیلی متشکرم. 

کارا: خیلی ممنون. 

کارا: خیلی ممنون. عالی بود. 

والت: عالی بود. ممنون از حضورتان.

منبع: theblogeek.com

پسورد فایل ها
سرور آپدیت نود 32
دانلود Steve Jobs and Bill Gates Together at D5 Conference 2007 دانلود رویارویی استیو جابز و بیل گیتس زیرنویس فارسی دانلود مصاحبه استیو جابز و بیل گیتس دانلود مستند بیل گیتس و استیو جابز دانلود فیلم مصاحبه با بیل گیتس و استیو جابز زیرنویس فارسی دانلود مصاحبه بیل گیتس و استیو جابز فارسی دانلود مصاحبه بیل گیتس و استیو جابز با ترجمه فارسی دانلود ویدیوی مصاحبه بیل گیتس و استیو جابز دانلود بیل گیتس دانلود استیو جابز دانلود استیو جابز مصاحبه دانلود بیل گیتس مصاحبه دانلود مصاحبه با استیو جابز دانلود مصاحبه با بیل گیتس دانلود مصاحبه با استیو جابز فارسی دانلود مصاحبه با بیل گیتس فارسی دانلود مصاحبه با استیو جابز با زیرنویس فارسی دانلود مصاحبه با بیل گیتس با زیرنویس فارسی دانلود The Infamous Steve Jobs/Bill Gates Interview دانلود Steve Jobs and Bill Gates Face Off دانلود Steve Jobs, Bill Gates: How to be successful دانلود epic rap battles of history steve jobs vs bill gates دانلود steve jobs and bill gates history دانلود steve jobs and bill gates movie دانلود bill gates and steve jobs friendship دانلود bill gates on steve jobs death دانلود bill gates and steve jobs comparison دانلود steve jobs and bill gates relationship دانلود bill gates steve jobs memorial
برنامه های مشابه
  • The Revelation of the Pyramids

    The Revelation of the Pyramids

    فیلم مستند اسرار اهرام مصر با دوبله فارسی | نسخه کم‌حجم + نسخه کیفیت عالی ...

  • Planet Earth II

    Planet Earth II

    مستند سیاره زمین ۲ | تمامی قسمت‌ها - دوزبانه شامل دوبله فارسی + زبان اصلی ...